کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درگه
/dargah/
معنی
= درگاه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درگه
فرهنگ فارسی معین
(دَ گَ) (اِمر.) درگاه .
-
درگه
لغتنامه دهخدا
درگه . [ دَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) درگاه . جای در. مدخل خانه . در خانه . آنجا از خانه که در است : پرستنده تازانه ٔ شهریاربیاویخت از درگه ماهیار. فردوسی .درگه میران غز درشکنی نیمروزچون در افراسیاب نیم شبان روستم . خاقانی .بر درگه وصل بی کنارش جان حلقه مث...
-
درگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dargah = درگاه
-
واژههای مشابه
-
دِرْگَه
لهجه و گویش گنابادی
dergah در گویش گنابادی یعنی آستانه ، جلوی در ورودی
-
درگه پرست
لغتنامه دهخدا
درگه پرست . [ دَ گ َه ْ پ َ رَ ] (نف مرکب ) درگه پرستنده . پرستنده ٔ درگه . خادم و بنده و ملازم درگاه : همی گردد در این شاهانه بستان بکام خویش با درگه پرستان .(ویس و رامین ).
-
درگه نشین
لغتنامه دهخدا
درگه نشین . [ دَ گ َه ْ ن ِ ] (نف مرکب ) درگه نشیننده . نشیننده ٔ درگاه . مقیم حضرت . ساکن در خانه : که درگه نشینان شه را تمام کفایت شد آن نزل در صبح و شام .نظامی .
-
واژههای همآوا
-
دِرْگَه
لهجه و گویش گنابادی
dergah در گویش گنابادی یعنی آستانه ، جلوی در ورودی
-
جستوجو در متن
-
هفت عروس
لغتنامه دهخدا
هفت عروس . [ هََع َ ] (اِ مرکب ) هفت سیاره . هفت چشم فلک : ای هفت عروس نه عماری بر درگه تو به پرده داری .نظامی .
-
ستانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آستانه] [قدیمی] setāne آستان؛ درگاه؛ درگه: ◻︎ گر از سوختن رست خواهی همیشو / به آموختن سر بنه بر ستانه (ناصرخسرو: ۴۲).
-
سبزتبرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] sabztabrak آسمان: ◻︎ یکروزه وجه حاشیهٴ درگه تو نیست / چندین ذخیرهها که بر این سبزتبرک است (شرف شفروه: لغتنامه: تبرک).
-
کسی
لغتنامه دهخدا
کسی . [ ک َ ] (حامص ) شخصیت . فردیت . آدمیت . (ناظم الاطباء). کس بودن . شخصیتی داشتن . در شمار مردم مهم بودن : هرکه او نام کسی یافت از آن درگه یافت ای برادر کس او باش و میندیش ز کس .سنائی .
-
اسلام پناه
لغتنامه دهخدا
اسلام پناه . [ اِ پ َ ] (ص مرکب ) که اسلام را حمایت کند. مجیرالاسلام : ای درگه اسلام پناه تو گشاده بر روی زمین روزنه ٔ جان و درِ دل .حافظ.