کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درگنجیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درگنجیدن
لغتنامه دهخدا
درگنجیدن . [ دَ گ ُ دَ ] (مص مرکب ) گنجیدن : درنگنجد مگر به دل که دلست کیسه ٔ دانش و خزینه ٔ راز. ناصرخسرو.برو کز هیچ روئی درنگنجی اگر موئی که موئی درنگنجی . نظامی .وگر بصورت هیچ آفریده دل ننهم که با تو صورت دیوار درنمی گنجدچو گل ببار بود هم نشین خار...
-
جستوجو در متن
-
انحصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enhesār ۱. درگنجیدن در چیزی.۲. محدود بودن.۳. (اقتصاد) اختصاصی بودن مالکیت چیزی یا امتیاز کاری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسهای معین.
-
سعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: سعة] ‹سعه› [قدیمی] se'at ۱. وسعت یافتن؛ فراخ گشتن؛ درگنجیدن.۲. گشادگی؛ فراخی.۳. توانگری.۴. توانایی.
-
انحصار
لغتنامه دهخدا
انحصار. [اِ ح ِ ] (ع مص ) کوتاه شدن و درگنجیدن در چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || در تنگنا افتادن . || محدود بودن . مخصوص بودن امری بکسی یا مؤسسه ای . || در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت یا توزیع یا فروش چیزی بدولت یا مؤسسه و یا شرکتی : انحصار ...
-
گنجیدن
لغتنامه دهخدا
گنجیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) جا گرفتن مظروفی در ظرفی . درآمدن چیزی در چیزی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). راست آمدن چیزی در چیزی . محاط شدن . (ناظم الاطباء) : هیچ چیز اندر سر او نگنجد از بزرگی سرش . (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).نگنجد جهان آفرین در مکان ...