کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درگذراندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درگذراندن
/dargozarāndan/
معنی
گذراندن؛ از حد برون بردن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درگذراندن
لغتنامه دهخدا
درگذراندن . [ دَ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) درگذرانیدن . عبور دادن . گذراندن : مرز خراسان به مرزروم رساندلشکر شرق از عراق درگذراند. منوچهری .در کن ز آهنگ رزم ، خصم ز میدان درگذران تیر دلشکاف ز سندان . منوچهری . || عفو کردن . بخشیدن . بخشودن : درگذر تا در...
-
درگذراندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹درگذرانیدن› [قدیمی] dargozarāndan گذراندن؛ از حد برون بردن.
-
جستوجو در متن
-
درگذرانیدن
لغتنامه دهخدا
درگذرانیدن . [ دَ گ ُ ذَ دَ ] (مص مرکب ) درگذراندن . داشتن که بگذرد. (یادداشت مرحوم دهخدا). اطاشة. افاقة. (تاج المصادر بیهقی ). امضاء. امغار. (منتهی الارب ). فصد. تعدیة. (دهار): ازهاق ؛ درگذرانیدن تیر از نشانه . اعتاق ؛ درگذرانیدن اسب را در دوانیدن ....
-
افاتة
لغتنامه دهخدا
افاتة. [ اِ ت َ ] (ع مص ) درگذاشتن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). درگذرانیدن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). درگذشتن . (ناظم الاطباء). درگذراندن از کسی . (از اقرب الموارد). || فوت گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میراندن . ...
-
گذراندن
لغتنامه دهخدا
گذراندن .[ گ ُ ذَ دَ ] (مص ) عبور دادن . رد کردن : گر ایدون که فرمان دهد شهریارسپه بگذرانم کنم کارزار. فردوسی .تیر اندر سپر آسان گذراند چو زندچون کمان خواست عدو را چه پرند و چه سپر. فرخی .نوک تیر مژه از جوشن جان میگذرانی من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت...
-
برتر
لغتنامه دهخدا
برتر. [ ب َ ت َ] (ص تفضیلی ) اعلی . (ترجمان القرآن ). ارفع. عالی تر. (ناظم الاطباء). بلندتر و اعلی . (آنندراج ). افضل . اجل . مقابل فروتر. بالاتر. (ناظم الاطباء). والاتر در مقام و منزلت و در مکان و محل . مقابل پست تر : بفرمان او گردد این آسمان که او ...