کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درکشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زبان را درکشیدن
لغتنامه دهخدا
زبان را درکشیدن . [ زَ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . سکوت کردن زبان در کشیدن : زبان را درکش ای سعدی ز شرح علم او گفتن تو در علمش چه دانی باش تا فردا علم گردد.سعدی .
-
جستوجو در متن
-
درکش
واژهنامه آزاد
(با زبر نخست و سکون دوم و زیر سوم) حس، آگهش، دریافت، احساس، درکشیدن یا به خود درکشیدن، دریافت کردن، برکشیدن و آگاهی از بیرون و پیرامون.
-
نوشیدن
واژگان مترادف و متضاد
آشامیدن، خوردن، درکشیدن، گساردن، نوش کردن
-
آس
واژهنامه آزاد
حس،درکش، کوتاه شده ی آستدن، واگرفتن، از سوی روبرو دریافتن و درگرفتن، آگهش، دریافت، احساس، درکشیدن یا به خود درکشیدن، دریافت کردن، برکشیدن و آگاهی از بیرون و پیرامون.
-
صدف وار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] sadafvār مانند صدف؛ همچون صدف: ◻︎ صدفوار باید زبان درکشیدن / که وقتی که حاجت بُوَد و دُر چکانی (سعدی۲: ۵۹۱).
-
تذرق
لغتنامه دهخدا
تذرق .[ ت َ ذَرْ رُ ] (ع مص ) سرمه درکشیدن با اسپست . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
درکشیدگی
لغتنامه دهخدا
درکشیدگی . [ دَ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) انقباض و کوتاهی و تقلص . (ناظم الاطباء). و رجوع به درکشیدن شود.
-
ذلج
لغتنامه دهخدا
ذلج . [ ذَ ] (ع مص ) تَجَرﱡع . جرعه جرعه آشامیدن . هفت هفت نوشیدن آب را دم بدم درکشیدن مایعی را.
-
اذراق
لغتنامه دهخدا
اذراق . [ اِذْ ذِ ] (ع مص ) سرمه درکشیدن با ذُرَق یعنی اسپست دشتی یا عصاره ٔ آن .
-
پک زدن
لغتنامه دهخدا
پک زدن . [ پ ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) یک بار دود غلیان و سیگار و چپق و مانند آنرا بدهان و گلو درکشیدن .
-
امتص
دیکشنری عربی به فارسی
درکشيدن , دراشاميدن , جذب کردن , فروبردن , فراگرفتن , جذب شدن (غدد) , کاملا فروبردن , تحليل بردن , مستغرق بودن , مجذوب شدن در
-
بقلم باز دادن
لغتنامه دهخدا
بقلم باز دادن . [ ب ِ ق َ ل َدَ ] (مص مرکب ) خط بطلان کشیدن برچیزی . (آنندراج ). محو کردن . || درکشیدن . (شرفنامه ٔ منیری ).
-
دأج
لغتنامه دهخدا
دأج . [ دَ ] (ع مص ) سخت به دم درکشیدن آب را. || اندک اندک خوردن . (از لغات اضدادست ). (آنندراج ). || ذبح کردن . || پاره کردن مشک و دمیدن در وی . (آنندراج ).
-
نیم جوشیده
لغتنامه دهخدا
نیم جوشیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نیم جوش . آب یا مایعی که بر آتش خوب نجوشیده باشد. || شرابی که تخمیر آن هنوز کامل نشده است و نارس است : نیم جوشیده عصیر از سر خم درکشیدن ، که چنین است صواب .منوچهری .
-
زبان نگاه داشتن
لغتنامه دهخدا
زبان نگاه داشتن . [ زَ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) خاموشی گزیدن . زبان بستن . زبان درکشیدن . زبان در کام دزدیدن : بندگان را زبان نگاه باید داشت با خداوندان که محال است روباهان را با شیران چخیدن . (تاریخ بیهقی ).