کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درکة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
درکات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ درکَة] [قدیمی] darakāt =درکه
-
سرازیری
واژگان مترادف و متضاد
درکه، سراشیبی، شیب، نشیب ≠ فراز، سربالایی
-
درکات
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ) [ ع . ] (اِ.) جِ درکه .
-
هفت حوض
لغتنامه دهخدا
هفت حوض . [ هََ حُو ] (اِخ ) جایی بالای درکه در شمال تهران . (یادداشت مؤلف ).
-
جلنبلق
لغتنامه دهخدا
جلنبلق . [ ج َ ل َ ب َ ل َ ] (ع اِ) بانگ درکه باز و فراز گردد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
اشنیک
لغتنامه دهخدا
اشنیک . [ اَ ] (اِ) در تداول استرآباد، سنجاب . (شلیمر). موشک پران (استرآباد). رُسْک (قریه ٔ درکه ).
-
تیغقندک
لغتنامه دهخدا
تیغقندک . [ ق َ دَ ] (اِ) نامی است که در درکه به تیغال دهند که از آن شکر تیغال آید. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تیغال شود.
-
درکات
لغتنامه دهخدا
درکات . [ دَ رَ ] (ع اِ) ج ِ درکة، به معنی ته و نشیب است ، و این در مقابل درجات است (که مراتب بهشت باشد)، و درکات به معنی منازل دوزخ است . (از غیاث ) (از آنندراج ) : یکی از جمله صالحان به خواب دید پادشاهی را در بهشت و پارسایی در دوزخ ، پرسید که موجب ...
-
کلو
واژهنامه آزاد
(کُلُّو) ملخ، تخم کلو کُرَکه تخم کُرَک مَشک دِرَکه (شعر عامیانه در مورد ملخ) مشک درک خشرهای بالدار از خانواده ملخها که به آن جراده هم میگویند.
-
شلی
لغتنامه دهخدا
شلی . [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دیره ٔ بخش گیلان شهرستان شاه آباد. آب آنجا از رودخانه ٔ دیره . محصول عمده ٔآنجا غلات و پنبه و ذرت و لبنیات . تابستان حدود هوکانی و درکه میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
اکه
لغتنامه دهخدا
اکه . [ اَ ک َ / ک ِ ] (پسوند) برای تحقیر است : زنکه . مردکه . درکه (محقر دره ، نام قریه ای بشمال غربی تهران ). گندمکه ، یعنی گندم خرد (ذرت و بلال ). (یادداشت مؤلف ).
-
پیته
لغتنامه دهخدا
پیته . [ ت َ / ت ِ ] (اِ) یک قطعه ٔ کوچک جداشده از جامه ٔ مندرس و این در طالقان قزوین معمول است و در درکه ٔ تهران . خرقه . کهنه . لته . لقمه . ژنده . فلرز. فلرزنگ . جنده . جرِ و جِنده (در تداول مردم قزوین ). جندره . رکو. قطعه ٔ جداکرده از جامه ٔمندرس...
-
ونک
لغتنامه دهخدا
ونک . [ وَ ن َ ] (اِخ ) دهی جزو بخش شمیران شهرستان تهران ، در 8 هزارگزی شمال باختری تهران قرار گرفته و سردسیر است . 806 تن سکنه دارد. آب آن از 5 رشته قنات و در بهار از رودخانه ٔ اوین درکه حق آب دارد و محصول آن غلات ، اسپرس ، مختصر بنشن ، توت ، گردو، ...
-
دیره
لغتنامه دهخدا
دیره . [ رِ ] (اِخ ) نام یکی دهستانهای بخش گیلان غرب شهرستان شاه آباد. این دهستان در شمال باختری گیلان واقع شده است . دره ٔ دیره بین کوه دانه خشک و کوه بازی ... واقع شده است . تابستان اکثر سکنه ٔ دهستان برای تعلیف احشام خود به حدود ییلاق هوکانی و درک...
-
لظی
لغتنامه دهخدا
لظی . [ ل َ ظا ] (اِخ ) (الَ ...) جهنم . دوزخ . (منتهی الارب ). نامی است دوزخ را. (مهذب الاسماء). طبقه ای از طبقات دوزخ . نام درکه ای در دوزخ . (ترجمان القرآن جرجانی ). طبقه ٔ پنجم از دوزخ و نام هفت طبقه ٔ آن بدین شرح است : جحیم ، جهنم ، سقر، سعیر، ل...