کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درویش نوازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
درویش کردن
لغتنامه دهخدا
درویش کردن . [ دَرْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مسکین ساختن . بی چیز کردن . تنگدست ساختن . فقیر کردن . افقار. (تاج المصادر بیهقی ) : رعایای خراسان را ناچیز کرد و اقویا و محتشمان را بر کند املاک بستدو لشکر خداوند را درویش کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 427). اگر ...
-
درویش گردیدن
لغتنامه دهخدا
درویش گردیدن . [ دَرْ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) درویش شدن . مستمند گشتن . مسکین شدن . اصفار. اعدام . املاق . خَوب . عُدم . اقشاء؛ درویش گردیدن سپس توانگری . هزل ، مردن شتران کسی پس درویش گردیدن وی . (از منتهی الارب ).
-
درویش گرنمز
لغتنامه دهخدا
درویش گرنمز. [ دَرْ گ ُ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل . واقع در15هزارگزی شمال خاوری گرمی و 15هزارگزی راه شوسه ٔ گرمی به بیله سوار، با 163 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
درویش محمد
لغتنامه دهخدا
درویش محمد. [ دَرْ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یامچی بخش مرکزی شهرستان مرند. واقع در 5هزارگزی شمال باختری مرند و 3هزارگزی راه شوسه ٔ مرند به خوی ، با 190 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
درویش آباد
لغتنامه دهخدا
درویش آباد. [ دَرْ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دابو بخش مرکزی شهرستان آمل . واقع در 21هزارگزی شمال آمل کنارراه شوسه ٔ کناره . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
درویش آباد
لغتنامه دهخدا
درویش آباد. [ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خاوه بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 15هزارگزی جنوب خاوری نورآباد و 15هزارگزی جنوب خاوری راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه ، با 180 تن سکنه . آب آن از سراب کسیله و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ...
-
درویش آباد
لغتنامه دهخدا
درویش آباد. [ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مؤمن آباد بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در 20هزارگزی جنوب باختری درمیان و 12هزارگزی شمال راه شوسه ٔ عمومی مشهد به زاهدان ، با 291 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
-
درویش آباد
لغتنامه دهخدا
درویش آباد. [ دَرْ ](اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 5هزارگزی خاور الشتر و 5هزارگزی خاور راه شوسه ٔ خرم آباد به الشتر. آب آن از سراب زز و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
درویش بچه
لغتنامه دهخدا
درویش بچه . [ دَرْ ب َچ ْ چ َ / چ ِ / ب َ چ َ/ چ ِ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ درویش . شاگرد درویش : با درویش بچه ای مناظره درپیوسته . (گلستان سعدی ).
-
درویش پرور
لغتنامه دهخدا
درویش پرور. [ دَرْ پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) درویش پرورنده . تربیت کننده و پرورنده ٔدرویش ؛ که عنایت و توجه به درویش دارد : که پروردگار توانگر توئی توانا و درویش پرور توئی .سعدی .
-
درویش پسر
لغتنامه دهخدا
درویش پسر. [ دَرْ پ ِ س َ ] (اِ مرکب ) بچه ٔ درویش . درویش بچه : هرچند که درویش پسر نغز آیددر چشم توانگران همه چغز آید. ابوالفتح بستی .|| درویش نوجوان : درویش پسر این بشنید. (گلستان سعدی ).
-
درویش پوش
لغتنامه دهخدا
درویش پوش . [ دَرْ ] (نف مرکب ) پوشنده ٔ درویش . جامه بتن کننده ٔ درویش . کسی که درویش را بپوشد، از قبیل برهنه پوش . (از آنندراج ). || (اِ مرکب ) پوشش درویش . || (نف مرکب ) کسی که پوشش او مثل پوشش درویش باشد. (آنندراج ). آنکه مانند گدایان جامه می پوش...
-
درویش حال
لغتنامه دهخدا
درویش حال . [ دَرْ ] (ص مرکب )مقل الحال . کسی که به وضع درویشان باشد : قمری درویش حال بود ز غم خشک مغزنسرین کان دید کرد لخلخه ٔ رایگان .خاقانی .
-
درویش خاک
لغتنامه دهخدا
درویش خاک . [ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاله آباد بخش مرکزی شهرستان بابل . واقع در 7هزارگزی جنوب باختری بابل و کنارراه شوسه ٔ بابل به آمل ، با 190 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ کاری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
درویش خاکی
لغتنامه دهخدا
درویش خاکی . [ دَرْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 9هزارگزی شمال نجف آباد و 3هزارگزی جنوب رودخانه ٔ قزل اوزن ، با 160 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).