کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دروگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دروگر
/dero[w]gar/
معنی
کسی که گندم یا جو یا گیاه دیگر را با داس درو کند؛ دروکننده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
mower, reaper
-
جستوجوی دقیق
-
دروگر
فرهنگ فارسی معین
(دِ رُ گَ) (ص .) درو کننده .
-
دروگر
لغتنامه دهخدا
دروگر. [ دِ رَ / رُو گ َ ] (ص مرکب ) شخصی که غله می برد و درو می کند و او را به عربی حصّاد خوانند. (برهان ). قطع کننده ٔ زراعت . (غیاث ). درو کننده . (شرفنامه ٔ منیری ). که درو کند. حاصد : دروگر زمانست و ما چون گیاهمانش نبیره همانش نیا.فردوسی .
-
دروگر
لغتنامه دهخدا
دروگر. [ دُ گ َ ] (ص مرکب ) درودگر. مخفف درودگر که استاد چوب تراش باشد. و به عربی نجار گویند. (برهان ) (از غیاث ) : درحال نجاری طلب کرد تا صندوق بتراشد جبرئیل بصورت دروگری بر در سرای آمد. (قصص الانبیاء ص 90).نه از دروگر و از کفشگر خبر داریم نه بر فقا...
-
دروگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) dero[w]gar کسی که گندم یا جو یا گیاه دیگر را با داس درو کند؛ دروکننده.
-
دروگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] dorugar درودگر؛ نجار.
-
دروگر
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: derungar طاری: derangar طامه ای: derowgar طرقی: derangar کشه ای: derangar نطنزی: dorowger
-
دروگر
واژهنامه آزاد
دروکار، دروکر؛ کسی که کارش درو کردن است. مانند ستمکار.
-
واژههای مشابه
-
forage harvester
دروگر علوفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] ماشینی که علوفه را درو میکند یا علوفۀ دروشده را از زمین برمیدارد و پس از خرد کردن و بستهبندی به وسیلۀ نقلیۀ دیگری منتقل میکند
-
جستوجو در متن
-
دِرووگر
لهجه و گویش بختیاری
derowgar دروگر.
-
درودگر
واژگان مترادف و متضاد
دروگر، نجار
-
درونده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] deravande دروکننده؛ دروگر.
-
حاصد
واژگان مترادف و متضاد
دروگر، دروکننده ≠ خوشهچین
-
حصاد
لغتنامه دهخدا
حصاد. [ ح َص ْ صا ] (ع ص ) حاصد. دروگر. لغت مبالغه از حصاد. دروگر. (مهذب الاسماء). درودگر.