کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درونچرخهزاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
hypotrochoid
درونچرخهزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] خم حاصل از حرکت نقطهای بر روی شعاع یا در امتداد شعاع یک دایره بهجز مرکز آن، وقتی آن دایره در درون دایرۀ ثابتی بدون لغزش و مماس بر آن بغلتد
-
واژههای مشابه
-
trochoid
چرخهزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] مکان هندسی نقطهای واقع بر شعاع یک دایره یا امتداد آن، وقتی دایره در طول خط راست ثابتی میغلتد
-
endogenous
درونزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-میکربشناسی] ویژگی هر عامل یا مادهای که منشأ آن درون یک اندامگان باشد
-
درون زاد
دیکشنری فارسی به عربی
غريزي , فطري
-
چرخه
واژگان مترادف و متضاد
۱. تناوب، دور، سیر، سیکل ۲. چرخ، گردونه ۳. کلاف نخ
-
چرخه
فرهنگ فارسی معین
(چَ خِ) (اِ.) 1 - زنجیره ؛ مجموع فرایندهای مرتبط با هم . 2 - فاصله زمانی ای که در طی آن یک حادثه یا پدیدة منظم رخ می دهد، سیکل .
-
چرخه
لغتنامه دهخدا
چرخه . [ چ َ خ َ / خ ِ ] (اِ) بمعنی «چرخله » است و آن رستنی و نباتی باشد که بعربی «شکاعی » گویند، بسبب آنکه بسیار سست و ساق باریک است ، چه هرگاه کسی را بسیار ضعیف و لاغر بینند، گویند: «کانه عود شکاعی ». (برهان ) (آنندراج ). چرخله . (ناظم الاطباء). شُ...
-
چرخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarxe ۱. هرچیز شبیه چرخ.۲. چرخ دستی که زنان با آن نخ میریسند؛ چرخ کوچک پنبهریسی؛ چرخ نخریسی: ◻︎ ازآن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همیگیر (نظامی۲: ۱۰۲).۳. آلتی در چرخ نخریسی دستی که نخ دور آن پیچیده میشود.۴. کلاف نخ.
-
چرخه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) čarxe گیاهی با ساقۀ سست و باریک؛ چرخله؛ کافیلو.
-
چرخه
دیکشنری فارسی به عربی
دورة
-
چرخه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: -------- طاری: --------- طامه ای: -------- طرقی: --------- کشه ای: --------- نطنزی: --------
-
epitrochoid
برونچرخهزاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] خم حاصل از حرکت نقطهای بر روی شعاع یا در امتداد شعاع یک دایره بهجز مرکز آن، وقتی آن دایره بدون لغزش در بیرون دایرهای ثابت و مماس بر آن بغلتد
-
زاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. توشه، خوراک، رهتوشه، زادراه، قوتلایموت ۲. فرزند ۳. عمر
-
زاد
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص مف .) مخفف زاده ، زاییده شده : آدمی زاد، پری زاد. 2 - (اِ.) سن و سال ، عمر.