کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دروننگر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
درون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) darun ۱. [مقابلِ بیرون] میان چیزی یا جایی.۲. دل: ◻︎ تا توانی درون کس مخراش / کاندراین راه خارها باشد (سعدی: ۸۳).۳. [مجاز] ضمیر؛ باطن: ◻︎ درونها تیره شد باشد که از غیب / چراغی برکند خلوتنشینی (حافظ: ۹۴۶).
-
درون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dron] darun ۱. در آیین زردشتی، نان کوچکی که برای بعضی مراسم مذهبی میپزند و جلو موبد میگذارند و موبد با خواندن کلماتی از اوستا و دعای مخصوصی نان را متبرک کرده و سپس میان حاضران قسمت میکنند.۲. دعایی که در این مراسم بهوسیلۀ موبد خوانده...
-
درون
دیکشنری فارسی به عربی
داخل , داخلي , في
-
عاقبت نگر
لغتنامه دهخدا
عاقبت نگر. [ ق ِ ب َ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) عاقبت اندیش . آنکه پایان کار را نگرد. عاقبت بین : بونصر مردی بود عاقبت نگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176).
-
جنسیتنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مطالعات زنان] ← جنسیتی
-
bird watcher
پرندهنگر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] شخصی که به قصد تفریح یا اهداف علمی پرندگان را زیر نظر میگیرد
-
دست نگر
لغتنامه دهخدا
دست نگر. [ دَ ن ِ گ َ ] (نف مرکب )نگرنده به دست کسی . مقلد. پیرو. دنباله رو: نظیرة؛ مهتر قوم که مردم در هر امور به وی نگرند و دست نگر اوباشند. (منتهی الارب ). نظور؛ مهتر که مردم دست نگر اوباشند و به وی نگرند در هر امر از امور. (منتهی الارب ). || محتا...
-
ژرف نگر
لغتنامه دهخدا
ژرف نگر. [ ژَ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) متعمق . باریک بین : مجرب ، ژرف نگر؛ رازدار. (التفهیم ).
-
پایان نگر
لغتنامه دهخدا
پایان نگر. [ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) پایان بین . عاقبت بین . عاقبت اندیش . دوراندیش : چشم شه دو گز همی دیداز لغزچشم آن پایان نگر پنجاه گز.مولوی .
-
جاج نگر
لغتنامه دهخدا
جاج نگر. [ ن ِ گ َ ] (اِخ ) نام شهری است در هندوستان . (برهان ). غیاث بنقل از سراج نویسد: بدین نام شهری در هند نیست بالفعل . ظاهراً همین «جاج مئو» است که قصبه ای است از قنوج . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
خیره نگر
لغتنامه دهخدا
خیره نگر. [ رَ / رِ ن ِ گ َ ] (نف مرکب ) بدنگر. دقیق نگر. نظرزن . (یادداشت مؤلف ) : گر باخبرستی ز پی روی تو هر شب غیرت بر می بر فلک خیره نگربر. سنائی .گفتا چو منی را چه دهی دیده ٔ خیره نفرین بچنین طیره گر خیره نگربر.سوزنی .
-
پایان نگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] pāyānnegar کسی که آخر و عاقبت کاری را بنگرد و دربارۀ آن فکر کند؛ پایاننگرنده؛ پایانبین؛ عاقبتبین.
-
ژرف نگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] žarfnegar کسی که در امری غوررسی میکند و پایان آن را مینگرد؛ ژرفبین.
-
عاقبت نگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] 'āqebatnegar عاقبتبین؛ عاقبتاندیش؛ آنکه پایان کار را مینگرد.
-
internal-internal trip
سفر درون ـ درون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] سفری که هر دو سر آن، یعنی مبدأ یا مقصد، در داخل محدودۀ مشخص باشد متـ . سفر دوسردرون