کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درونمرکز 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
retraction, retract2
درونبَری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] فرمولدار
-
intrados, soffit
درونسو
واژههای مصوّب فرهنگستان
[معماری و شهرسازی] لبۀ درونی هر چَفته یا طاق
-
in vivo 2
درونزیوهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ویژگی آزمایشهایی که در درون بدن موجود زنده انجام میشود متـ . درزیوه
-
in vitro 2
درونشیشهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ویژگی آزمایشهای مربوط به فرایندهای زیستی در لولۀ آزمایش متـ . درشیشه
-
جستوجو در متن
-
دل
واژگان مترادف و متضاد
۱. فواد، قلب ۲. خاطر، ضمیر ۳. شکم ۴. درون، مرکز، میان، وسط ۵. جرات، زهره، شهامت
-
access minutes, access minutes of use
دقیقههای دسترسی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] مدت استفاده از تجهیزات مرکز تلفن در خدمات درونمرزی یا برونمرزی برای محاسبۀ هزینۀ کاربری
-
into-centrex call forwarding
خدمات هدایت تماس برونمرکز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] خدماتی که به مشترک خدمات خاص مرکز تلفن امکان میدهد تا بدون هدایت تماسهای درونمرکز، تنها تماسهای ورودی از سوی مشترکان خارج از مرکز را هدایت کند متـ . خدمات هدایت برخوانی برونمرکز
-
پارک سوار
فرهنگ فارسی معین
(سَ) (اِمر.) پارکینگی در کنار پایانة اتوبوس های شهری و دیگر وسایل نقلیة عمومی درون شهری برای توقف خودروهای شخصی و انتقال سرنشینان آن به مرکز شهر.
-
قلب
فرهنگ فارسی معین
(قَ لْ) [ ع . ] (اِ.) 1 - عضوی ماهیچه ای که در سمت چپ قفسة سینه جا دارد و کارش رساندن خون به تمام نقاط بدن است . 2 - خاطر، ضمیر. 3 - دانش ، علم . 4 - میان ، وسط ، درون ، داخل . 5 - مرکز. 6 - میانة لشکر.
-
میانگاه
لغتنامه دهخدا
میانگاه . (اِ مرکب ) درون . میان : پس میانگاه آن گوشت شکافته شود و جای ناف پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بر سر آن دکه سایه ها ساخته و در میان گاه آن گنبدی عظیم برآورده . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 138). || قلب . قلب لشکر. مرکز لشکر. قلب سپاه . (یادداش...
-
خارداران
لغتنامه دهخدا
خارداران . (اِ مرکب ) خارداران که بنام اکینیدها یا توتیاهای دریائی یا اورسن ها موسوم میباشند خارپوستانی هستند که بدنشان را جلد سختی پوشانده است ، این جلد سخت از صفحات بهم پیوسته ای ترکیب گردیده که مانند خارپوستان دیگر در درون درم بوجود آمده اند و روی...
-
تعادل
لغتنامه دهخدا
تعادل . [ ت َ دُ ] (ع مص ) با یکدیگر راست آمدن . (زوزنی ، یادداشت مرحوم دهخدا). با یکدیگر برابر شدن . (آنندراج ). هم سنگی . با یکدیگر راحت شدن . با هم برابر شدن . با هم راست شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || (اصطلاح فیزیک ) حالت سکون جسمی راتعادل گویند...
-
فضانوردی
لغتنامه دهخدا
فضانوردی . [ ف َ ن َ وَ ] (حامص مرکب ) انسانهای فضانورد با وسیله ٔ جهنده به نام موشک به فضا میروند. پیشرفت صنعتی و ساختن موشکهای سریعالسیر بشر را به فکر فضانوردی و کشف اسرار ستارگان منظومه ٔ شمسی که خورشید مرکز آن است و کره ٔ خاکی ما یکی از سیارات آن...
-
مقعر
لغتنامه دهخدا
مقعر. [ م ُ ق َع ْ ع َ ] (ع ص ) قدح مقعر؛ کاسه ٔ مغاک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قعب مقعر؛ کاسه ٔ گود. (از اقرب الموارد). || جای عمیق و جای مغاک . (غیاث ) (آنندراج ). مغاک دار و عمیق و عمق دار. (ناظم الاطباء). گود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :...