کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درونشیشهای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درونشیشهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم دارویی، علوم سلامت] ← برونتنی
-
in vitro 2
درونشیشهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ویژگی آزمایشهای مربوط به فرایندهای زیستی در لولۀ آزمایش متـ . درشیشه
-
واژههای مشابه
-
in vitro translation, in vitro protein synthesis, cell-free protein synthesis, cell-free translation
ترجمۀ درونشیشهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ترجمۀ رناپ تلخیصشده و جداشده از یاخته در لولۀ آزمایش متـ . ترجمۀ درشیشه
-
in vitro transcription, in vitro RNA synthesis, cell-free transcription
رونویسی درونشیشهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] رونویسی ژنهای همسانهسازیشده در لولۀ آزمایش متـ . رونویسی درشیشه
-
vitreous
شیشهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] ویژگی جامدی که در آن اتمها یا مولکولها فاقد نظم پردامنه باشند
-
شیشه ای
لغتنامه دهخدا
شیشه ای . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب به شیشه . (یادداشت مؤلف ). || از شیشه . در شیشه . (یادداشت مؤلف ). بجای زجاجی پذیرفته شده است . (لغات فرهنگستان ). || فروشنده ٔ شیشه . (یادداشت مؤلف ). || مقابل نشاسته ای در گندم . (یادداشت مؤلف ).
-
شیشه
واژگان مترادف و متضاد
۱. بطری، تنگ، قرابه ۲. آبگینه، جام، زجاج
-
شیشه
فرهنگ فارسی معین
(ش ) (اِ.) جسمی است شفاف وشکننده و بی شکل که از ذوب کردن سیلیکات به دست می آید.
-
شیشه
لغتنامه دهخدا
شیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (اِ) زجاج . آبگینه . زجاجه . (یادداشت مؤلف ). جسمی صلب و غیرحاجب (حاکی ) ماوراء و بیرنگ که آنرا از ذوب شن مخلوط با پتاس و سود حاصل می کنند و از آن ظروف و اوانی و عینک و جز آن می سازند و یکی از مواد گرانبهایی است که در تملک ان...
-
شیشه
لغتنامه دهخدا
شیشه . [ شی ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ، اِ) درتداول زارعان خراسان این است که گویند روز ششم فروردین و شانزدهم و بیست وششم و سی وششم بهار معمولاً باران می آید و این بارانها برای محصول دیم نافع است . سالی که مرتباً در روزهای شیشه باران ببارد سال خوبی است و اگ...
-
شیشه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šiše مادهای سخت، شفاف، و شکننده که در ساختن پنجره و بعضی ظروف به کار میرود.〈 شیشهٴ نشکن: نوعی شیشه با مقاومت زیاد که هنگام شکستن ریز ریز میشود.
-
شیشه
دیکشنری فارسی به عربی
زجاج , قنينة
-
شیشَة
دیکشنری عربی به فارسی
قليان
-
شیشه شیشه
لغتنامه دهخدا
شیشه شیشه . [ شی ش َ / ش ِ شی ش َ / ش ِ ] (ق مرکب ) صراحی پس از صراحی . (ناظم الاطباء): او شیشه شیشه نوشابه خورد.