کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درونزهلاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
endometrium, tunica mucosa uteri
درونزهلاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] لایۀ لیزابهای که سطح داخلی زهدان را میپوشاند
-
واژههای مشابه
-
endometrial receptivity
پذیرندگی درونزهلاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] وضعیت متمایز درونزهلاد که به رویان امکان چسبیدن میدهد
-
لاد
واژگان مترادف و متضاد
۱. دیوار ۲. بنیاد، پی، شالده، شالوده ۳. گل، لادن
-
لاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lād ۱. دیوار.۲. هر طبقه از دیوار گِلی؛ چینۀ دیوار.۳. پی؛ بیخ؛ بنیاد: ◻︎ به پای پست کند برکشیده گردن شیر / به دست رخنه کند لاد آهنیندیوار (عنصری: ۱۴۵).۴. خاک.
-
لاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lād پارچۀ نرم و لطیف؛ دیبا؛ حریر: ◻︎ باد همچون لاد پیش تیغ تو پولاد نرم / پیش تیغ دشمنانت سخت چون پولاد، لاد (قطران: ۴۳۹).
-
لاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از لاتینی] (زیستشناسی) [قدیمی] lād = لادن
-
لاد
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - دیوار، چینه . 2 - دیبای نازک و لطیف .
-
لاد
لغتنامه دهخدا
لاد. (اِ) دیوار از گل برآورده . دیوار. چینه . چینه ٔ دیوار. (تفلیسی ). دیواری باشد که از گل بر هم نهاده بود و گویند به چینه برآورده است و به لاد کرده . (لغت نامه ٔ اسدی ). دیوار باشد چه سرلاد سر دیوار و بن لاد بن دیوار را گویند. (برهان ). لاد دیوار ا...
-
لاد
لغتنامه دهخدا
لاد. (اِخ ) محمد دهلوی او راست : مؤیدالفضلاء در لغت فارسی و عربی و ترکی که در نول کشور به سال 1302 هَ .ق . به طبع رسیده است .
-
لاد
لغتنامه دهخدا
لاد. (اِخ ) نام شهر لار بوده است در قدیم و این زمان دال براء تبدیل یافته . (برهان ) : سپاهان به گودرز کشواد دادبه گرگین میلاد هم لاد داد. فردوسی .و چون مشهور است که ملک لار گرگین میلاد و اولاد او داشتند دور نیست که لاد عبارت از ملک لار باشد. (آنندراج...
-
لاد
لغتنامه دهخدا
لاد. [ لادد ] (ع ص ) سخت خصومت کننده . (منتهی الارب ).
-
myometrium,tunica muscularis uteri, mesometrium
ماهیچهزهلاد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بخش ماهیچهای دیوارۀ زهدان
-
زه
واژگان مترادف و متضاد
آفرین، احسنت، زهاب، مرحبا، نداوت، وتر
-
زه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) [ متر. معر. زیق ] (اِ.) کنارة چیزی .