کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درونریختی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
endomorphism
درونریختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] یک همریختی از یک ساختار ریاضی به خود آن ساختار
-
واژههای مشابه
-
درونریختی حلقهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] ← درونریختی حلقهها
-
ring endomorphism
درونریختی حلقهها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] یک همریختی از حلقهای مفروض به توی خودش متـ . درونریختی حلقهای
-
endomorphisms ring
حلقۀ درونریختیها
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] حلقهای که عناصر آن درونریختیهای حلقهای مفروض باشند
-
درون
واژگان مترادف و متضاد
۱. اندر، اندرون، تو، داخل ۲. باطن، نهاد، وجدان ≠ برون، بیرون
-
درون
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) دعایی که زردشتیان خوانند و بر خوردنی ها دمند و سپس خورند.
-
درون
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِ.) داخل ، میان چیزی .
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . (اِ) دعایی باشد که مغان در ستایش خدای تعالی و آذر خوانند و بر خوردنیها بدمند و بعد از آن بخورند، و هر چیز که بر آن درون خوانده و دمیده باشند گویند یشته شده و هر چیز نخوانده باشند گویند نایشته یعنی ناخوانده ، چه یشتن به معنی خواندن باشد به زبان...
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ ] (اِخ ) قریه ای است از دیههای رستاق کوزدر. (تاریخ قم ص 119 و 141).
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ دَ ] (اِ) اندرون . (برهان ). مقابل بیرون ، اندرون مزیدعلیه آن . (آنندراج ). ضد برون . (انجمن آرا). در میان . (غیاث ). تو. توی . جوف . باطن . بطن . داخل . شکم . در شکم . دل . در دل . میان . میانه . مقابل ظاهر و بیرون . (یادداشت مرحوم دهخدا). ...
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ دَ ] (اِخ ) نام شهری است در خراسان مابین مرو و نسا که آنها نیز دو شهراند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). نام این شهر در معجم البلدان و حدود العالم نیامده اما در ذیل عالم آرای عباسی یاد شده . (از حاشیه ٔ برهان از مجله ٔ سخن سال ...
-
درون
لغتنامه دهخدا
درون . [ دُ ] (اِ) پیمانه ٔ غله . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ).
-
درون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) darun ۱. [مقابلِ بیرون] میان چیزی یا جایی.۲. دل: ◻︎ تا توانی درون کس مخراش / کاندراین راه خارها باشد (سعدی: ۸۳).۳. [مجاز] ضمیر؛ باطن: ◻︎ درونها تیره شد باشد که از غیب / چراغی برکند خلوتنشینی (حافظ: ۹۴۶).
-
درون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dron] darun ۱. در آیین زردشتی، نان کوچکی که برای بعضی مراسم مذهبی میپزند و جلو موبد میگذارند و موبد با خواندن کلماتی از اوستا و دعای مخصوصی نان را متبرک کرده و سپس میان حاضران قسمت میکنند.۲. دعایی که در این مراسم بهوسیلۀ موبد خوانده...