کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دروغ کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دروغ کردن
لغتنامه دهخدا
دروغ کردن . [ دُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلاف کردن . به ناراستی کشاندن .- دروغ کردن وعده را ؛ خلف وعد. خلاف ، اخلاف وعده . (یادداشت مرحوم دهخدا).- دروغ کردن در سخن ؛ سمهجة. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
صبح دروغ
لغتنامه دهخدا
صبح دروغ . [ ص ُ ح ِ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صبح کاذب . مقابل صبح صادق : از عشق سوختم چکنم چون ز روز بدصبح دروغ میدمد از آفتاب خویش . امیرخسرو.و رجوع به صبح کاذب شود.
-
دروغ پرداز
فرهنگ فارسی معین
( ~. پَ) (ص فا.) کسی که دروغ گوید.
-
دروغ آزما
لغتنامه دهخدا
دروغ آزما. [ دُزْ / زِ ] (نف مرکب ) دروغ آزمای . آزماینده ٔ دروغ . به دروغ پردازنده . دروغگو. رجوع به دروغ آزمای شود.
-
دروغ آزمودن
لغتنامه دهخدا
دروغ آزمودن . [ دُ زْ / زِ دَ ] (مص مرکب ) به دروغ گوئی پرداختن . دروغ گفتن : دروغ آزمودن ز بیچارگی است نگوید کرا در هنر بارگی است .اسدی .
-
دروغ بستن
لغتنامه دهخدا
دروغ بستن . [ دُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) دروغ گفتن . دروغ بافتن . تهمت زدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). به کسی نسبت دروغ دادن و بهتان بر کسی بستن . (ناظم الاطباء). اعتباط. افتراء. (زمخشری ). تهمت : دست من و زلف یار حاشابر خویش دروغ بسته بودم . کمال خجندی (ا...
-
دروغ زدن
لغتنامه دهخدا
دروغ زدن . [ دُ زَدَ ] (مص مرکب ) دروغ گفتن . محج . (از منتهی الارب ).
-
دروغ آزمائی
لغتنامه دهخدا
دروغ آزمائی . [ دُ زْ / زِ ] (حامص مرکب ) دروغ آزمای . آزمودن دروغ . پرداختن به دروغ . دروغگویی . عمل دروغ آزما : دروغ آزمائی نباشد ز رای که از رای ماند بزرگی بجای . فردوسی .و رجوع به دروغ آزمای شود.
-
دروغ آزمای
لغتنامه دهخدا
دروغ آزمای . [ دُ زْ / زِ ] (نف مرکب ) دروغ آزما. آزماینده ٔ دروغ . دروغگو. کذاب : نکوهیده باشد دروغ آزمای سوی بندگان و بسوی خدای . ابوشکور.به گفتار مرد دروغ آزمای کسی بر تو از تو گرفتست جای . فردوسی .دروغ آزمای است چرخ بلندتو دل را به گستاخی اندر مب...
-
دروغ باف
لغتنامه دهخدا
دروغ باف . [ دُ ] (نف مرکب ) دروغ بافنده . بافنده ٔ دروغ . دروغگو. آنکه مطالب دروغ را با آب و تاب فراوان بر زبان راند. حائک الکذب بهوت . مُباهت . (یادداشت مرحوم دهخدا). بَهّات . (منتهی الارب ).
-
دروغ بافی
لغتنامه دهخدا
دروغ بافی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دروغ باف بودن .عمل دروغ باف . دروغ بافتن . حیاکت . کذب . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دروغ بافتن و دروغ باف شود.
-
دروغ پرداز
لغتنامه دهخدا
دروغ پرداز. [ دُ پ َ ] (نف مرکب ) دروغ پردازنده . پردازنده ٔدروغ . آراینده ٔ دروغ . آنکه دروغ دیگری را تزیین کندو راست جلوه دهد. (یادداشت مرحوم دهخدا). کاذب . (ناظم الاطبا). کسی که دروغ گوید. دروغ باف : قلم به شرح محبت دروغ پرداز است به بال شوق رقم گ...
-
دروغ پردازی
لغتنامه دهخدا
دروغ پردازی . [ دُ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل دروغ پرداز. دروغ بافی . و رجوع به دروغ پرداز شود.
-
دروغ سار
لغتنامه دهخدا
دروغ سار. [ دُ ] (ص مرکب ) دروغگو. دروغ و ناراست بافنده : گر حکیمی دروغ سار مباش با کژ و با دروغ یار مباش .اوحدی .