کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دروازۀ ثبّات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
gateway region
منطقۀ دروازهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] هریک از مناطق گذرگاهی خاصی که در دوران جنگ سرد با سازوکاری جغراسیاسی تعادل میان قدرتهای قارهای و دریایی را برقرار میکردند
-
gateway drug
مواد دروازهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اعتیاد] مواد اعتیادآور سبک که مصرف آنها راه را برای مصرف مواد سنگینتر میگشاید
-
استان دروازهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] ← ایالت دروازهای
-
gantry crane, bridge crane
جرثقیل دروازهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] نوعی جرثقیل ریلی با چرخ لاستیکی و دهانۀ بسیار بزرگ که در اسکلهها و بعضی کشتیها برای تخلیه و بارگیری کالا، عموماً بارگُنجها، از آن استفاده میشود
-
faregate
دروازۀ بلیتخوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] سامانهای که با وارسی اعتبار بلیت به مسافران اجازۀ ورود و خروج میدهد متـ . بلیتخوانی 2
-
کاخ سه دروازه
لغتنامه دهخدا
کاخ سه دروازه . [ خ ِ س ِ دَ زَ / زِ ] (اِخ ) یا کاخ سه دری (کاخ مرکزی تخت جمشید) از بناهای دوره ٔ هخامنشیان . در رساله ٔ «شرح اجمالی آثار تخت جمشید» آمده است : در جنوب حیاط شرقی کاخ آپادانا یعنی حیاطی که بین کاخهای آپادانا و صدستون واقع شده است آثار...
-
gateway state
ایالت دروازهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جغرافیای سیاسی] ایالت یا استانی که ازطریق آن حملونقل و جابهجایی صورت میگیرد متـ . استان دروازهای
-
دروازه ء دخول
دیکشنری فارسی به عربی
مدخل
-
دروازه بان فوتبال
دیکشنری فارسی به عربی
حارس المرمي
-
در و دروازه
لهجه و گویش تهرانی
ورودی
-
در و دروازه
فرهنگ گنجواژه
حصار، مراقبت ، حفاظ. بی در و دروازه= بی مراقبت.
-
ماست و دروازه
فرهنگ گنجواژه
آسمان و ریسمان، دو چیز بی ربط.