کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دره چی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دره چی
لغتنامه دهخدا
دره چی . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آب سرده بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد. واقع در 24هزارگزی شمال خاوری چلقوندی و کنار باختر راه فرعی چقلوندی به بروجرد. آب آن از چشمه ها و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دره چی
لغتنامه دهخدا
دره چی . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان زلقی بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 74هزارگزی جنوب خاوری الیگودرز و کنار راه مالرو پرچل به ایلرود، با 212 تن سکنه . آب آن از قنات و چاه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دره چی
لغتنامه دهخدا
دره چی . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرغا بخش ایذه شهرستان اهواز واقع در 39هزارگزی جنوب باختری ایذه ، با 175 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دره چی
لغتنامه دهخدا
دره چی . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. واقع در15هزارگزی جنوب خاوری بستان آباد و 6هزارگزی راه شوسه ٔ میانه به تبریز با 317 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
واژههای مشابه
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دَرْ رَ ] (ع اِ) اسم المرة است مصدر «دَرّ» را. یک بار شیر بسیار دادن پستان . (ناظم الاطباء). رجوع به دَرّ شود.
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دِرْ رَ ] (ع اِ) آلت زدن . (منتهی الارب ). تازیانه که بدان زنند. (از اقرب الموارد). آنچه بزنند بدان . (دهار). دره . و رجوع به دره شود. || شیر. (منتهی الارب ). لبن . (اقرب الموارد). || خون . (منتهی الارب ). دم . (اقرب الموارد). || (اِ مص ) بسیا...
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) از زنان محدث بود که از ارموی و ابوالقاسم بن حاسب اجازه ٔ حدیث داشت . وی به سال 607 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام النساء از الاستدراک علی تراجم رواةالحدیث ابن نقطه ).
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر ابی لهب بن عبدالمطلب . از زنان شاعر و محدث بود که از پیامبر (ص ) و عایشه نقل حدیث کرده است . (از اعلام النساء از الاصابة و استیعاب و سیرالنبلاء).
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر عثمان حلاوی . از زنان محدث بود که به سال 604 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام النساء از الاستدراک علی تراجم رواة الحدیث ابن نقطه ).
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر علی بن باخمشی . از زنان محدث بود که از خدیجه بنت محمدبن عبداﷲ شاهجانی (خدیجه به سال 460 هَ . ق . درگذشته است ) نقل حدیث کرده است . (از اعلام النساء از الاستدراک علی تراجم رواة الحدیث ابن نقطه ).
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) دختر محمدبن احمد. از زنان محدث و صوفی بود که ابوعبداﷲبن عبدالواحدبن دقاق از او نقل کرده است . (از اعلام النساء).
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دُرْ رَ ] (اِخ ) نام دختر ابی سلمة وام سلمة (ام المؤمنین ) که از زنان فاضل عصر خود بود و نزد عالمان اخبار و حدیث شهرتی داشت . (از اعلام النساء از الاستیعاب ).
-
درة
لغتنامه دهخدا
درة. [ دُرْ رَ ] (ع اِ) مروارید بزرگ . (منتهی الارب ). مروارید. (دهار). واحد دُرّ. (از اقرب الموارد). بیرونی در الجماهر (ص 127) در بیان اقسام مروارید گوید: از اقسام مروارید یکی «دهرم مروارید» است که بزرگترین آن است و معرب آن «درة» باشد. و در حاشیه ٔ ...
-
دَرَه
لهجه و گویش بختیاری
dara دَرّه.