کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنگی نمای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درنگی نمای
لغتنامه دهخدا
درنگی نمای . [ دِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ ن ُ ] (نف مرکب ) درنگی نماینده . آنکه بظاهر متوقف و آهسته و کند جلوه کند. بردباری و شکیبائی و متانت نشان دهنده . مقابل عجول و شتابزده : اگر عیار مباعدت و مساعدت این عجول درنگی نمای ... نبودی ... در اندک روزگاری از...
-
واژههای مشابه
-
درنگی خواستن
لغتنامه دهخدا
درنگی خواستن .[ دِ رَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) مهلت خواستن . استمهال . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به درنگی شود.
-
درنگی دادن
لغتنامه دهخدا
درنگی دادن . [ دِ رَ دَ ] (مص مرکب ) مهلت دادن . امهال . (یادداشت مرحوم دهخدا). || تأخیر. تأخیر کردن . ابطاء. (ترجمان القرآن جرجانی ).
-
درنگی ساختن
لغتنامه دهخدا
درنگی ساختن . [ دِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) درنگ کردن . سهل انگاری کردن . مماطله . تأخیر کردن . سستی کردن : به هر سو یکی نامه ای کن درازبسیچیده باش و درنگی مساز. فردوسی .ز چیزی که گفتی درنگی مسازکه بودن بدین شارسان شد دراز. فردوسی .که ما را به دیدارت آمد...
-
درنگی شدن
لغتنامه دهخدا
درنگی شدن . [ دِ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) آهسته و کند شدن . متأخر گشتن . ابطاء. (ترجمان القرآن جرجانی ). استبطاء. (تاج المصادر بیهقی ). التیاء. (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بطاءة. بطوء. تبطیة. تعبیم . رخن . رَیْث : تباطؤ؛ درنگی شدن در رفتن ...
-
درنگی کردن
لغتنامه دهخدا
درنگی کردن . [ دِ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . کندی کردن . آهستگی کردن . ابطاء. (دهار) اکراث . الباث . تبطئة. (دهار) (المصادر زوزنی ). تثبیط. (دهار) (ترجمان القرآن جرجانی ). تربیث . (تاج المصادر بیهقی ). تعجیز. (دهار). تلبیث . (تاج المصادر بی...
-
درنگی نمودن
لغتنامه دهخدا
درنگی نمودن . [ دِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) درنگی کردن . کندی کردن . آهستگی کردن . تأخیر کردن . تدکل . فشل . هلهلة. (منتهی الارب ): هنبتة؛ سستی و درنگی نمودن در کار. عوق ، عوقة، عیق ؛ درنگی نماینده . (منتهی الارب ). || ادامه دادن . باقی نه...
-
بی درنگی
دیکشنری فارسی به عربی
آنية