کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درنه
لغتنامه دهخدا
درنه . [ دَ رِ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سلگی شهرستان نهاوند واقع در 14 هزارگزی باختر شهر نهاوند و کنار رودخانه ٔ سهراب کیان ، با 430 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
درنه
لغتنامه دهخدا
درنه . [ دِ ن َ / ن ِ ] (اِ) تیغ و شمشیر آبدار. (برهان ). تیغ. (جهانگیری ).
-
درنه
لغتنامه دهخدا
درنه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (اِ) دانه ای است املس و مدور که در میان برنج بهم رسد و به عربی اُرز خوانند. (لغت محلی شوشتر، خطی ). || تازیانه را گویند و آن چیزی است که از تارهای آهن یا از ریسمان و ابریشم تابیده ٔ چندلا بافند بمثابه ٔ گیسوان و بر آنها دسته ن...
-
درنه
لغتنامه دهخدا
درنه .[ دِ ن َ ] (اِخ ) شهری است واقع بر ساحل شمالی سیرنائیک ، لیبی ، بندر کنار مدیترانه و از مراکز کاروانی . در ایام باستانی مهاجرنشین یونانی بوده . در 96 ق .م . جزء متصرفات رومیان شد. ودر 1805 م . «و. ایتن » درنه را که در آن زمان از استحکامات دریاز...
-
درنه
واژهنامه آزاد
دوختن لباس یا هر چیز دیگر
-
واژههای مشابه
-
درنة
لغتنامه دهخدا
درنة. [ دَ رِ ن َ ] (ع ص ) مؤنث دَرِن ، گویند: یداه درنتان بالخیر؛ یعنی دو دست او آغشته به خیر است . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به دَرِن شود.
-
دِرِّنّه
لهجه و گویش بختیاری
derrenna درنده.
-
درنه باجی
لغتنامه دهخدا
درنه باجی . [ دَ ن َ ] (اِ) در فارسی باستان ، نام ماهی در عهد هخامنشی مطابق ماه بابلی ابو، و ژویه و اوت فرنگی . (از دائرةالمعارف فارسی ).
-
درنه جریت
لغتنامه دهخدا
درنه جریت . [ دُ ن َ/ ن ِ ج ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) (از: درنه ، تازیانه + جریت ، جریب ) باشد و آن مساحتی است معین ، و آن بازیی است که جوانان کارآزموده کنند و آن چنانست که میدانی بقدر دو سه جریب و زیاده معین و آب پاشی کنند و بر دو طرف آن از طول دو نشان...
-
درنه مین حیلک
لغتنامه دهخدا
درنه مین حیلک . [ دُ ن َ/ ن َ ل َ ] (اِ مرکب ) مین مخفف میان ، و حیل بر وزن میل ، دایره ای است که به زمین کشند و آنرا مندل گویند بر وزن صندل ، و کاف اراده ٔ تصغیر کند، یعنی دایره ٔ کوچک ، و آن بازیی است که جوانان کنند و چنانست که دایره به زمین کشند و...
-
واژههای همآوا
-
دِرِّنّه
لهجه و گویش بختیاری
derrenna درنده.
-
جستوجو در متن
-
هم رسته
لغتنامه دهخدا
هم رسته . [ هََرَ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) هم ردیف . هم قطار : چو هم رسته ٔ خفتگانی خموش فروخسب یا پنبه درنِه ْ به گوش .نظامی .