کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنرفتن گلوله یا بمب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
dummy 4
مهمات مشقی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] بمب یا گلوله یا مهمات غیرانفجاری
-
فشل
دیکشنری عربی به فارسی
خراب شدن , تصورکردن , موفق نشدن , خرابي , قصور , عدم موفقيت , صداي تلپ , صداي چلپ , باصداي تلپ افتادن , شکست خوردن , درنرفتن (گلوله يا بمب)
-
pommel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بمب، سر عصا، جسم گلوله مانند، گلوله، قاش زین، قرپوس زین، قبه شمشیر، محکم زدن
-
بمباردمان
لغتنامه دهخدا
بمباردمان . [ ب ُ دُ ] (فرانسوی ، اِ) به توپ بستن . پرتاب کردن گلوله از توپ یا بمب بر موضعی . بمباران . و رجوع به بمباران شود.
-
بومب
لغتنامه دهخدا
بومب . [ ب ُ ] (فرانسوی ، اِ) غباره و گلوله ٔ خمپاره و نارنجک . (ناظم الاطباء). رجوع به بمب شود.
-
بمب افکن
لغتنامه دهخدا
بمب افکن . [ ب ُ اَ ک َ ] (نف مرکب ) بمب افکننده . آنکه یا آنچه بمب می افکند. || (اِ مرکب ) نوعی هواپیمای جنگی خاص حمل و پرتاب بمب .
-
بمب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bombe] (نظامی) bomb مادۀ منفجرهای که با دست، هواپیما یا وسایل دیگر به سمت مواضع دشمن پرتاب میشود یا در جایی کار گذاشته میشود.〈 بمب اتمی: (نظامی) بمبی که نیروی آن ناشی از انرژی اتمی است.〈 بمب هیدروژنی: (نظامی) بمبی که نیرو...
-
بمب گیر
لغتنامه دهخدا
بمب گیر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) بمب گیرنده . آنچه یا آنکه بمب را می گیرد. || (اِ مرکب ) قطعه ٔ فلزی که بزیر بال هواپیمای جنگی متصل شود و بمب یا راکت را بوسیله ٔ چنگکها بدان متصل کنند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
bulletproof
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ضد گلوله، ضد یا مانع گلوله
-
clew
دیکشنری انگلیسی به فارسی
چنگ زدن، گلوله نخ، گره، گوی، گلوله کردن، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
-
clewing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تمیز کردن، گلوله کردن، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
-
clued
دیکشنری انگلیسی به فارسی
clued، گلوله کردن، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
-
clewed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پاک شده، گلوله کردن، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
-
cluing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
cluing، گلوله کردن، بشکل کلاف یا گلوله نخ درامدن
-
shelter
پناهگاه 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] محل سرپوشیده و امن برای استقرار انواع هواگَرد و ادوات و تجهیزات و نفرات که در برابر گلوله و بمب مقاوم باشد