کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دِرِّنّه
لهجه و گویش بختیاری
derrenna درنده.
-
شیر و پلنگ
فرهنگ گنجواژه
حیوانات درنده.
-
ببر و شیر
فرهنگ گنجواژه
حیوانات درنده.
-
درندگی
لغتنامه دهخدا
درندگی . [ دَ رَ دَ / دِ ] (حامص ) عمل درنده . حالت و صفت درنده . سبعیت . فروست . فروسیت . و رجوع به درنده و دریدن شود.
-
وحشی
فرهنگ واژههای سره
بیابانی، دد، ددمنش، درنده
-
هماس
فرهنگ فارسی معین
(هَ) [ ع . ] (اِ.) شیر درنده .
-
pumas
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پومس، یوزپلنگ درنده امریکایی
-
Harpy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
هارپوی، ادم درنده خو
-
ریبال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ریبال، رئبال] [قدیمی] ribāl اسد؛ شیر درنده.
-
سبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: اَسبُع و سِباع و سُبُوع] [قدیمی] sabo' جانور درنده؛ دد.
-
گرگ دبانی
واژهنامه آزاد
نفس اماره درنده خویی
-
پیرانا
واژهنامه آزاد
ماهی کوچک درنده.
-
امیرعباس
واژهنامه آزاد
حاکم شجاع و درنده
-
هرا
واژهنامه آزاد
بانگ مهیب جانوران درنده
-
اصلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'aslān ۱. = شیر۱۲. شیردرنده.