کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درمنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درمنده
/daramande/
معنی
بیچاره؛ ناتوان؛ عاجز: ◻︎ بفرمود صاحبنظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱: ۸۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درمنده
لغتنامه دهخدا
درمنده . [ دَ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) مختصر درمانده . (شرفنامه ٔ منیری ). درمانده . بیچاره . بی نوا. عاجز. متروک . (از ناظم الاطباء) : بفرمود صاحبنظر بنده راکه خشنود کن مرد درمنده را.سعدی .
-
درمنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹درمانده› [قدیمی] daramande بیچاره؛ ناتوان؛ عاجز: ◻︎ بفرمود صاحبنظر بنده را / که خشنود کن مرد درمنده را (سعدی۱: ۸۶).
-
جستوجو در متن
-
خشنود کردن
لغتنامه دهخدا
خشنود کردن . [ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) راضی کردن . خوشحال کردن . اِعتاب . (یادداشت بخط مؤلف ).تَرضیَه . اِرضاء. (تاج المصادر بیهقی ) : بفرمود صاحب نظر بنده راکه خشنود کن مرد درمنده را. سعدی (بوستان ).و بنعمت بیکران خشنود کردند. (گلستان سعدی ).چندان ...
-
صاحب نظر
لغتنامه دهخدا
صاحب نظر. [ ح ِ ن َ ظَ ] (ص مرکب ) باریک بین . روشندل . آگاه . بینا. دیده ور. بصیر. باهوش . آنکه به چشم دل در کارها نگرد : نیست برِ مردم صاحب نظرخدمتی از عهد پسندیده تر. نظامی .پادشاهی بود و او را سه پسرهر سه صاحب فطنت و صاحب نظر. مولوی .پس دو چشم رو...
-
درمانده
لغتنامه دهخدا
درمانده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پریشان . تنگدست . بی کمک . عاجز. ناچار. (ناظم الاطباء). ناتوان افتاده . از کار افتاده . رنجور. ازپاافتاده . فرومانده . حسیر. قردم . کلیل . (منتهی الارب ). لهیف . محصر. (دهار). مسکین . مضطر. مفهوت . مُلْجاء. (منته...