کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درمانده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عاجز
فرهنگ واژههای سره
درمانده
-
دَرمُنَّه
لهجه و گویش بختیاری
darmonna درمانده.
-
مفلوک
فرهنگ واژههای سره
بیچاره، درمانده، بدبخت
-
زمین گیر
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) درمانده ، ناتوان .
-
prostrates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
prostrates، درمانده و بیچاره شدن
-
prostrated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
معشوق، درمانده و بیچاره شدن
-
لَّن نُّعجِزَ
فرهنگ واژگان قرآن
هرگز نمی توانیم عاجز و درمانده کنیم
-
لَن نُّعْجِزَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
هرگزاو را نمی توانیم عاجز و درمانده کنیم
-
ایز اُووِردَن
لهجه و گویش بختیاری
eyz owverdan درمانده کردن، به ستوه آوردن.
-
به اِشکل خوردن
لهجه و گویش تهرانی
برخورد به مانع ، گرفتار و درمانده شدن
-
زِلّه
لهجه و گویش تهرانی
خسته، درمانده، بستوه آمدن
-
مستاصل
واژهنامه آزاد
درمانده، ناچار، وامانده
-
زله
واژگان مترادف و متضاد
بستوه، بیچاره، خسته، درمانده، مستاصل
-
ستوه آمدن
واژگان مترادف و متضاد
به ستوهآمدن، خسته شدن، درمانده شدن، ستوه یافتن
-
اضطرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezterār بیچاره شدن؛ ناچار شدن؛ درمانده شدن؛ بیچارگی؛ درماندگی.