کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درمان
/darmān/
معنی
۱. (پزشکی) عملیاتی که برای مداوا شدن و بهبود مریض صورت میگیرد.
۲. [مجاز] دوا؛ دارو.
۳. [مجاز] چاره؛ علاج.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
تداوی، چاره، درمان، دوا، شفا، علاج، مداوا، معالجه
فعل
بن گذشته: درمان کرد
بن حال: درمان کن
دیکشنری
help, iatrics _, iatry _, pathy _, remedy, therapy, treatment
-
جستوجوی دقیق
-
درمان
واژگان مترادف و متضاد
تداوی، چاره، درمان، دوا، شفا، علاج، مداوا، معالجه
-
درمان
فرهنگ فارسی معین
(دَ) [ په . ] (اِ.) 1 - علاج ، چاره . 2 - دوا، دارو.
-
درمان
لغتنامه دهخدا
درمان . [ دَ ] (اِ) علاج و دوا و دارو. (برهان ). علاج بیمار. (غیاث ) (آنندراج ). دارو. (شرفنامه ٔ منیری ). چاره . آنچه درد را بزداید و چاره ٔ بیماری کند. مداوا. (ناظم الاطباء) : همانکه درمان باشد بجای درد شودوباز درد همان کز نخست درمان بود. رودکی .دل...
-
درمان
لغتنامه دهخدا
درمان . [ دَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آختاچی بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع در 14 هزارگزی خاور مهاباد و 13 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ مهاباد به میاندوآب ، با 265 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
درمان
لغتنامه دهخدا
درمان . [ دَ رَ ] (ع مص ) به معنی دَرْم است در تمام معانی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَرْم . دَرَم . دَرِم . دَرامة. و رجوع به درامة و درم شود.
-
درمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: darmān] darmān ۱. (پزشکی) عملیاتی که برای مداوا شدن و بهبود مریض صورت میگیرد.۲. [مجاز] دوا؛ دارو.۳. [مجاز] چاره؛ علاج.
-
درمان
دیکشنری فارسی به عربی
علاج , معالجة
-
واژههای مشابه
-
بی درمان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bidarmān درد و مرضی که دوا نداشته باشد و قابل معالجه نباشد.
-
therapeutic atmosphere
جَوِّ درمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فضای مطلوبی که در آن درمانگر به مُراجع توجه مثبت غیرمشروط (unconditional positive regard) دارد و مُراجع آزادانه احساسات و هیجانهایش را بروز میدهد
-
refractory
سختدرمان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] مقاوم در برابر درمان
-
suppressive therapy
درمان سرکوبگرانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] گونهای از رواندرمانی که سازوکارهای دفاعی مُراجع را تقویت میکند و بیشتر بر سرکوب تجارب و احساسات تأکید دارد
-
surface therapy
درمان سطحی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] نوعی رواندرمانی که به جای تمرکز بر کشف و تحلیل انگیزههای ناخودآگاه و زیربنایی، به کاهش فشارهای روانی مُراجع و تعدیل نگرشها و الگوهای رفتاری او میپردازد
-
symptomatic treatment, expectant treatment
درمان علامتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] نوعی درمان که در آن صرفاً به کاهش یا رفع علائم ناراحتکنندۀ بیماری میپردازند بیآنکه علت وجودی آن را برطرف کنند
-
hard core
درمانگریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] ویژگی بیمار یا معتادی که تمایلی به تغییر ندارد و بهسختی خود را در اختیار مراکز خدمات بهداشتی قرار میدهد