کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درم
/deram/
معنی
= دِرهم
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
درهم، دینار، ریال
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درم
واژگان مترادف و متضاد
درهم، دینار، ریال
-
درم
فرهنگ فارسی معین
(دِ رَ) [ یو . ] (اِ.) 1 - مسکوک نقره . 2 - واحد وزن معادل شش دانگ .
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ ] (اِخ ) نام کوهی و ناحیتی به هرسین . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دَ / دَ رَ / دَ رِ ] (ع مص ) گام نزدیک گذاشتن در شتاب روی ، و گام نزدیک گذاشتن خرگوش و خارپشت و غیره در شتاب روی . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آهسته و نرم رفتن شتر. (از منتهی الارب ). دَرامة. دَرَمان . و رجوع به درامة و درمان شود.
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وردیمه سورتیجی بخش چهاردانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 29 هزارگزی شمال کیاسر. آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دَ رَ ] (ع اِ) استخوان ابرو،آنگاه که برآمده نباشد. || سرخی بر دو لب پس از مسواک کردن . (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دَ رَ ] (ع مص ) هموار شدن ساق . (از || پوشیده شدن کعب از گوشت بحدی که حجم آن معلوم نشود. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و آنرا در مورد استخوان و هرچه که پیه و گوشت آنرا بپوشاند و حجم آن ناپیدا گردد نیز گویند. (از منتهی الارب ). || سوده ...
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دَ رِ ] (اِخ ) نام مردی شیبانی که کشته گردید و قصاص آن گرفته نشد، و بدو مثل زنند و گویند: «أودی من درم ». (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دَ رِ ] (ع اِ) درختی است .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). نام درختی است که به لیبیه (لیبی ) روید و صمغ اَشَق ّ از آن درخت است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دِ رَ ] (اِ) زری که معروف بوده و درهم معرب آنست . (آنندراج ). شصت پشیز. ده یک دینار. (یادداشت مرحوم دهخدا). || نوعی از نقره ٔ مسکوک و نقود و نوع پول . (ناظم الاطباء). مسکوک سیمین . سکه از سیم . سکه ٔ نقره . پول سیمین . نقره ٔمسکوک . پول سفید....
-
درم
لغتنامه دهخدا
درم . [ دُ ] (ع ص ) ج ِ أدرم . (منتهی الارب ). رجوع به ادرم شود. || ج ِ دَرماء. (منتهی الارب ). رجوع به درماء شود.
-
درم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] deram = دِرهم
-
واژههای مشابه
-
DRIs
دَرم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] ← دریافتهای مبنا
-
فراخ درم
لغتنامه دهخدا
فراخ درم . [ ف َ دِ رَ ] (ص مرکب ) پولدار. مرفه . ثروتمند : تنگدستان ز من فراخ درم بیوگان سیر و بیوه زادان هم .نظامی .