کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درقوع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درقوع
لغتنامه دهخدا
درقوع . [ دُ ] (ع ص ) مرد بد دل . (منتهی الارب ). جبان . (اقرب الموارد). || سخت ، گویند: جوع درقوع ؛ یعنی گرسنگی سخت و شدید. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).
-
جستوجو در متن
-
دیقوع
لغتنامه دهخدا
دیقوع . [ دَ ] (ع ص ، اِ) گرسنگی سخت که دردسر آورد. (منتهی الارب ). یقال : جوع دیقوع ؛ گرسنگی سخت . (مهذب الاسماء): جوع ادقع و دیقوع و درقوع و یرقوع ؛ گرسنگی سخت . (از تاج العروس ).
-
بددل
لغتنامه دهخدا
بددل . [ ب َْ، دِ ] (ص مرکب ) ترسنده و ترسناک . (برهان قاطع). ترسناک . (غیاث اللغات ). ترسنده و بیمناک ورمیده خاطر. (انجمن آرا) (آنندراج ). بزدل ، نقیض شجاع . (هفت قلزم ). جبان و ترسناک . (ناظم الاطباء). جبان . (زمخشری ) (دستوراللغة). جُبّا. فَشِل . ...