کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درقه
/darqe/
معنی
سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست میکردند.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درقه
فرهنگ فارسی معین
(دَ قِ) [ ع . درقة ] (اِ.) سپر، سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست کنند.
-
درقه
لغتنامه دهخدا
درقه . [ دَ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِ) درقة. سپر. (از برهان ) : یک درقه بودش [ پیغمبررا ] سر مردی بر آن نگاشته . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).بیفکند نیزه کمان برگرفت یکی درقه ٔ کرگ بر سر گرفت . فردوسی .به تیغ پاره کند درقه های چون پولادبه تیر رخنه کند غیبه ها...
-
درقه
لغتنامه دهخدا
درقه . [ دَ ق ِه ْ ] (اِ) درخت . (ناظم الاطباء).
-
درقه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: درقَة] [قدیمی] darqe سپری که از پوست گاومیش یا کرگدن درست میکردند.
-
واژههای مشابه
-
درقة
لغتنامه دهخدا
درقة. [ دَ رَ ق َ ] (ع اِ) درقه . سپر. (منتهی الارب ). جحفة که آن سپری است از پوست و آنرا چوب و «عقب » نیست . (از اقرب الموارد). ج ، دَرَق ، و أدراق ، دِراق . (منتهی الارب ). و رجوع به دَرَق و درقه شود. || روزن نهر، معرب است . (منتهی الارب ). «خوخه ...
-
جستوجو در متن
-
درق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ دَرَقَة] [قدیمی] daraq =درقه
-
دراق
لغتنامه دهخدا
دراق . [ دِ ] (ع اِ) ج ِ دَرَقَة. (منتهی الارب ). رجوع به درقة شود.
-
درقات
لغتنامه دهخدا
درقات . [ دَ رَ ] (ع اِ) ج ِ دَرَقة. مقاسم میاه . (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دَرَقة شود.
-
سپر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسپر، درق، درقه، مجن ۲. محافظ ۳. ضربهگیر ۴. حائل، مانع، حفاظ
-
ادراق
لغتنامه دهخدا
ادراق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ دَرَقه . سپرها. (منتهی الارب ). سپرهائی که از چرم استوار و مضبوط تیار سازند. (آنندراج ).
-
لمط
لغتنامه دهخدا
لمط. [ ل َ ] (اِ) نامی که در صحاری آفریقا به حیوانی از جنس بز کوهی دهندو از پوست آن سپر سازند و «درقة لمط» نامیده شود.
-
درق
لغتنامه دهخدا
درق . [ دَ رَ / دَ ] (ع اِ) ج ِ دَرَقة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به درقة شود. || سپر که از زخم تیغ حفاظت کند. (غیاث ) (آنندراج ) . سپر. اسپر، و فرق آن با جحف و تُرس این است که درق و جحف که از پوست است چوب نیز در درون دارد و تُرس اعم است . ...
-
کرگ
لغتنامه دهخدا
کرگ . [ ک َ ] (اِ) مخفف کرگدن و آن جانوری است که به هندی گیندا گویند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). کرگدن . کرگندن . حریش . هرمیس . بشان . ریما. ارج . انبیلا. (یادداشت مؤلف ) : و اندر دشتها و بیابانهای وی [ هندوستان ] جانوران گوناگونند، چون پیل و کرگ و...