کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درصد اثر بسامد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
percent frequency effect
درصد اثر بسامد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] درصد اختلاف میان مقاومتویژۀ اندازهگیریشده در دو بسامد مختلف اختـ . داب PFE
-
واژههای مشابه
-
arrest rate
درصد بازداشتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] تعداد دستگیریها یا بازداشتهای گزارششده بهازای هر واحد جمعیت
-
brake percentage
درصد ترمزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نسبت وزن ترمزی به وزن واگن برحسب درصد
-
increment percent
درصد رویش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] میزان رویش در طول یک مدت معین که آن را با ذکر مقدار رویش در آغاز یا میانۀ آن به درصد بیان میکنند
-
درصد شاخگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← کسر شاخگی
-
lethal concentration fifty, LC50
غلظت کُشندۀ پنجاهدرصد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] غلظتی از یک آلاینده که با آن پنجاه درصد از اندامگانهای مورد آزمایش از بین میروند متـ . غلظت نیمکُش
-
lethal dose fifty, LD50
چندۀ کُشندۀ پنجاهدرصد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] چندۀ یک مادۀ سمی که در مدتزمان معین 50 درصد اندامگانهای مورد آزمایش را میکُشد متـ . چندۀ نیمکُش
-
85 percentile speed
سرعت 85 درصد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] سرعتی که 85 درصد خودروها برابر یا پایینتر از آن حرکت میکنند
-
percent mineralization
درصد کانیشدگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] در برداشت قطبش القایی، معمولاً درصد حجمی کانیهایی با جلای فلزی در سنگها
-
جستوجو در متن
-
PFE
داب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] ← درصد اثر بسامد
-
metal factor, MF
ضریب فلزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نسبت بهنجارشدۀ درصد اثر بسامد یا بارپذیری به مقاومتویژۀ اندازهگیریشده متـ . عامل رسانش فلزی metallic conduction factor