کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشکسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درشکسته
لغتنامه دهخدا
درشکسته . [ دَ ش ِک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) شکسته . منکسر : طاق فلک ز زلزله ٔ صور در شکست زین طاق درشکسته سبکتر گذشتنی است .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
درشکستن
لغتنامه دهخدا
درشکستن . [ دَ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) شکستن . خرد کردن . در هم خرد کردن : نیم شبی نیم برم نیم مست نعره زنان آمد و در، درشکست . عطار.صدهزاران نیزه ٔ فرعون رادرشکست آن موسیی با یک عصا. مولوی .ساعد دل چون نداشت قوت بازوی صبردست غمش درشکست پنجه ٔ نیروی...
-
شکستن
لغتنامه دهخدا
شکستن . [ ش ِ ک َ ت َ ] (مص ) چیزی را چندین پاره کردن و خرد کردن و ریزریز کردن . (ناظم الاطباء). خرد کردن . قطعه قطعه کردن . پاره پاره کردن . کسر. اشکستن . بشکستن . تفتیت . وطس . هدّ. فض ّ. وقم . اسم مصدر از آن شکنش است که مرخم آن شکن مستعمل است . (ی...
-
دریا
لغتنامه دهخدا
دریا. [ دَرْ ] (اِ) معروف است و به عربی بحر خوانند. (برهان ) (از آنندراج ). آب بسیار که محوطه ٔ وسیعی را فراگیرد و به اقیانوس راه دارد مجموع آبهای نمکی که جزء اعظم کره ٔ زمین را می پوشاند و هر وسعت بسیار از آبهای نمکی را دریا توان گفت و نوعاً دریا تق...