کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درشدن
/daršodan/
معنی
۱. شلیک شدن.
۲. [قدیمی] مردن.
۳. [قدیمی] رفتن.
۴. [قدیمی] مشغول شدن.
۵. [قدیمی] مخلوط شدن.
۶. [قدیمی] درآمدن؛ داخل شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درشدن
لغتنامه دهخدا
درشدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندرون شدن . (آنندراج ). درآمدن . داخل شدن . درون آمدن . در رفتن . (ناظم الاطباء). درون رفتن . بدرون شدن . داخل گردیدن . داخل گشتن . ورود کردن . حلول کردن . وارد گردیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دخول . ولوج . ادخال . ت...
-
درشدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) daršodan ۱. شلیک شدن.۲. [قدیمی] مردن.۳. [قدیمی] رفتن.۴. [قدیمی] مشغول شدن.۵. [قدیمی] مخلوط شدن.۶. [قدیمی] درآمدن؛ داخل شدن.
-
واژههای مشابه
-
دور درشدن
لغتنامه دهخدا
دور درشدن . [ دَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تعقر. (المصادر زوزنی ). تعمق . (تاج المصادر بیهقی ). تنوش . (دهار). فروشدن . به عمق و ژرفا شدن . (یادداشت مؤلف ):تعمق ؛ دور درشدن در چیزی . (المصادر زوزنی ). تبحر. تبقر؛ دور شدن در علم . (المصادر زوزنی ). توغل ، ...
-
واژههای همآوا
-
در شدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. شُ دَ) (مص ل .) داخل شدن ، به درون رفتن .
-
در شدن
لهجه و گویش تهرانی
بیرون رفتن
-
جستوجو در متن
-
ادخال
لغتنامه دهخدا
ادخال .[ اِدْ دِ ] (ع مص ) درآمدن . درشدن . دررفتن بچیزی .
-
خیزیدن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص ل .) 1 - لغزیدن . 2 - آهسته به جایی درشدن . 3 - جهیدن ، بستن .
-
انسکاک
لغتنامه دهخدا
انسکاک . [ اِ س ِ ] (ع مص ) بهم درشدن . (منتهی الارب ). و رجوع به اقرب الموارد شود.
-
تواشج
لغتنامه دهخدا
تواشج . [ ت َ ش ُ ] (ع مص ) بهم درشدن . (زوزنی ). به یکدیگر درآمدن و درآمیخته شدن ریشه های درخت . (از اقرب الموارد).
-
داخل گشتن
لغتنامه دهخدا
داخل گشتن . [ خ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) درآمدن . درشدن . بدرون رفتن . داخل شدن . داخل گردیدن .
-
استکاک
لغتنامه دهخدا
استکاک . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) انبوه شدن گیاه و پیچیدن و بهم درشدن آن . (منتهی الارب ). بهم درپیچیده شدن گیاه . بهم درشدن مرغزار: استک النبت . (منتهی الارب ). || کر شدن . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || تنگ گردیدن سوراخ گوش . || زاری کر...
-
تشاجب
لغتنامه دهخدا
تشاجب . [ ت َ ج ُ ] (ع مص ) بهم درشدن کار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (از المنجد).