کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشتتکپار سطحفعال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
large nucleus
هستۀ درشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ذرات جامد معلق در جوّ با شعاع 2/0 تا 1 میکرون
-
coarse woody debris, CWD, large woody debris, LWD, large organic debris, LOD, down woody debris, DWD, large woody residue
چوبماند درشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] تکههای مواد چوبی مرده، درازتر از یک متر و دستکم دارای ده سانتیمتر قطر، مانند تنه و شاخه و تودههای بزرگ ریشه بر روی خاک تودۀ جنگلی یا رودخانهها
-
phenoclast
درشتآوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آواری درشت و مشخص در رسوبی ریزدانه
-
phenocryst
درشتبلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بلوری نسبتاً بزرگ و مشخص در سنگ
-
acromegaly
درشتپایانکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[دامپزشکی - پاتوبیولوژی] بزرگی غیرعادی بخشهای پایانی بدن، مانند بینی و آرواره و انگشتان دست و پا
-
macrosomia
درشتتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] دارا بودن بیش از چهارهزار گرم وزن در هنگام تولد
-
macrophage
درشتخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] گویچۀ سفید تکهستهای بیگانهخوار درشتی که در بافتها به سر میبرد و از اجسام درشت تغذیه میکند * مصوب فرهنگستان اول
-
macroplankton
درشتدروایان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی] دروایانی که اندازۀ آنها بین 20 تا 200 میلیمتر است
-
macrofauna
درشتزیاگان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[اقیانوسشناسی، جانورشناسی] جانوران کفزی که حداقل طول آنها نیم میلیمتر است
-
macrogamete, megagamete
درشتکامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] کامۀ درشت
-
coarse screen
درشتگیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی محیطزیست و انرژی] آشغالگیری که فاصلۀ بین میلههای آن بیش از 6 میلیمتر باشد متـ . آشغالگیر درشت
-
angular magnification
درشتنمایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک- اپتیک] نسبت زاویۀ دید یک شیء با دستگاه نوری بر زاویۀ دید همان شیء بدون دستگاه نوری
-
heavy slash
دارماند درشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] دارماندهایی شامل بینههای برداشتنشده و کندههای ریشهکنشده و ساقههای شکسته یا ریشهکنشده و چوبهای سنگین
-
پول درشت
فرهنگ فارسی معین
(لِ دُ رُ) (اِمر.) اسکناس های باارزش .
-
درشت خو
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(ص مر.) تندخوی ، بدخلق .