کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درشته
لغتنامه دهخدا
درشته . [ دَ رَ ت َ / ت ِ ] (اِ) درسته . عفو کردن و گذشتن از گناه . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به درسته شود.
-
درشته
لغتنامه دهخدا
درشته . [ دُ رُ ت َ / ت ِ ] (اِ) زبره . درشت و زبر و غیر نرم از آرد و جز آن . || بلغور هر دانه را گویند عموماً، و بلغور گندم را گفته اند خصوصاً، و آن گندمی است که در آسیا ریزند تا خرد و شکسته شود. (لغت محلی شوشتر، خطی ).
-
جستوجو در متن
-
کبیده
لغتنامه دهخدا
کبیده . [ ک ُ / ک َ دَ / دِ ] (اِ) آردی راگویند که گندم آن را بریان کرده باشند. (برهان ) (آنندراج ). || آرد برنج و نخود و جو بریان کرده و غیر بریان کرده را نیز گویند. (برهان ) (از ناظم الاطباء). پِست . (آنندراج ). اسم فارسی سویق است که پِست نیز نامند...