کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشتخوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درشتخوی
لغتنامه دهخدا
درشتخوی . [ دُ رُ ] (ص مرکب ) درشتخو. تندخوی . کژخلق . (ناظم الاطباء). زفت خوی . (یادداشت مرحوم دهخدا). صمکوک . صمکیک . (از منتهی الارب ). عُتُل ّ. (دهار). غَطَمّش . (منتهی الارب ). فَظّ. (ترجمان القرآن جرجانی ). کَظّ. لَظّ. هجهاج . (منتهی الارب ) : ...
-
جستوجو در متن
-
فظاظة
لغتنامه دهخدا
فظاظة. [ ف َ ظَ ] (ع مص ) درشتخوی گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فظاظ. رجوع به فظاظ و فظظ شود.
-
فظظ
لغتنامه دهخدا
فظظ. [ ف َ ظَ ] (ع مص ) درشتخوی گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به فظاط و فظاظة شود.
-
جرعیب
لغتنامه دهخدا
جرعیب . [ ج ِ ] (ع ص ، اِ) مرد درشتخوی گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از متن اللغة). جَرعَت . (از متن اللغة) (آنندراج ).
-
فدومة
لغتنامه دهخدا
فدومة. [ ف ُ م َ ] (ع مص ) گنگلاج گردیدن . (منتهی الارب ). فدم بودن . (از اقرب الموارد). و رجوع به فَدم شود. || درمانده در سخن شدن . || گول و درشتخوی شدن . (منتهی الارب ). || فَدامة. (اقرب الموارد). و رجوع به فدامة شود.
-
کبن
لغتنامه دهخدا
کبن . [ ک ُ ب ُن ن ] (ع ص ) کُبُنَّة. مرد زشتخوی ناکس گرفته . (آنندراج ). مرد درشتخوی ناکس گرفته . (منتهی الارب ). مرد لئیم . (از اقرب الموارد). || مرد سخت زفت که از زفتی چشم برنمی دارد. (از منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه چشم برنمی دارد از بخل . یقال...
-
کعبرة
لغتنامه دهخدا
کعبرة. [ ک َ ب َ رَ ] (ع مص ) بریدن بوسیله ٔ شمشیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). منه کعبره بالسیف کعبرة. (ناظم الاطباء). || (ص ) زن عجمی درشت اندام درشتخوی . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
درشت خو
لغتنامه دهخدا
درشت خو. [ دُ رُ ] (ص مرکب ) درشت خوی . تندخوی . کژ خلق . فَظّ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : مَلِک ما درشت خوست . (کلیله و دمنه ). جعثل ؛ دفزک درشتخوو کلان شکم . (منتهی الارب ). و رجوع به درشتخوی شود.
-
فدم
لغتنامه دهخدا
فدم . [ ف َ ] (ع ص ) گنگلاج . (منتهی الارب ). گران زبان . (دستوراللغه ). درمانده در سخن از کندی و کمی فهم و هوش . (از اقرب الموارد). بعیدالفطنة. (اقرب الموارد از مصباح ). || مرد گول درشت بدخوی . (منتهی الارب ). مرد درشتخوی احمق . (اقرب الموارد). ج ، ...
-
غطمش
لغتنامه دهخدا
غطمش . [ غ َ طَم ْ م َ] (ع ص ) سست بینایی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کندبصر. (مهذب الاسماء). سست چشم . کلیل البصر. (اقرب الموارد). آنکه بینایی وی سست و ضعیف باشد. || چشم سست نظر و ضعیف بین . العین الکلیلةالنظر. (از اقرب الموارد). || سخت ستمکار درشت...
-
وطب
لغتنامه دهخدا
وطب . [ وَ ] (ع اِ) مشک شیر. (مهذب الاسماء). مشک شیر خاصة، و هو جلد الجذع فما فوقه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ج ، وِطاب ، اوطاب ، اَوطُب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). جج ، اَواطِب . (منتهی الارب ) (آنندرا...
-
فظ
لغتنامه دهخدا
فظ. [ ف َظظ ] (ع ص ) مرد درشت خوی بدخوی سنگدل بدزبان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). درشتخوی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || (اِ) آب شکنبه که در بیابان بی آب ، شکم شتر کفانیده ، سرگین افشارده بخورند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموا...
-
جرعب
لغتنامه دهخدا
جرعب . [ ج َ ع َ ] (ع ص ، اِ) مرد درشتخوی و گول . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرد درشت اندام و بدخوی . (از متن اللغة) (از ذیل اقرب الموارد) (از قطر المحیط). || درشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از ذیل اقرب الموارد) (از مت...
-
زنگ خورده
لغتنامه دهخدا
زنگ خورده . [زَ خوَرْ / خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زنگ خورد. زنگ زده . در غبار غم و جز آن فرورفته . مکدر : دل زنگ خورده ز تلخی سخن ببرد ازو زنگ ، باده ٔکهن . فردوسی .دلم به عشق تو در سختی وعنا خو کردچنانکه آینه ٔ زنگ خورده اندر زنگ . فرخی .چو پشت آی...