کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درشت
/dorošt/
معنی
۱. [مقابلِ نرم] ناهموار؛ زبر؛ زمخت؛ خشن.
۲. چیزی که حجم آن از نوع خودش بزرگتر باشد.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بدرام، خشن، زبر، زفتی، زمخت، سخت، سنگین، صلب، ضخیم، فربه، گنده، ناهموار، ناهنجار، هنگفت ≠ نرم، هموار
دیکشنری
big, coarse, full-bodied, heavy, jumbo, king, large, sizable, sizeable, thick
-
جستوجوی دقیق
-
درشت
واژگان مترادف و متضاد
بدرام، خشن، زبر، زفتی، زمخت، سخت، سنگین، صلب، ضخیم، فربه، گنده، ناهموار، ناهنجار، هنگفت ≠ نرم، هموار
-
درشت
فرهنگ فارسی معین
(دُ رُ) [ په . ] (ص .) 1 - زبر، خشن . 2 - ناهموار. 3 - دشوار، سخت . 4 - نگران ، آشفته .
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [ دَ رَ ] (اِخ )ترشت . طرشت . دهی در طرف مغرب شهر تهران . (ناظم الاطباء). نام قریه ای در دو فرسنگی طهران از سوی مغرب و درنسبت بدان درویستی گویند. قریه ای است به شمال غربی طهران در دو فرسنگی و آنرا در قدیم درویست می گفتند وعلما و فقهای بسیاری ا...
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...
-
درشت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: društ] dorošt ۱. [مقابلِ نرم] ناهموار؛ زبر؛ زمخت؛ خشن.۲. چیزی که حجم آن از نوع خودش بزرگتر باشد.
-
درشت
دیکشنری فارسی به عربی
خشن , شرس , فظ , في العراء , قاسي , قوي , کبير , کتلة , مجموع اجمالي , مختصر
-
درشت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: dorošt / gord طاری: dorošt طامه ای: dorošt طرقی: dorošt / gord کشه ای: dorošt نطنزی: dorošt
-
درشت
واژهنامه آزاد
(آذری؛ تبریز) یِکَهْ.
-
واژههای مشابه
-
large nucleus
هستۀ درشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ذرات جامد معلق در جوّ با شعاع 2/0 تا 1 میکرون
-
coarse woody debris, CWD, large woody debris, LWD, large organic debris, LOD, down woody debris, DWD, large woody residue
چوبماند درشت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] تکههای مواد چوبی مرده، درازتر از یک متر و دستکم دارای ده سانتیمتر قطر، مانند تنه و شاخه و تودههای بزرگ ریشه بر روی خاک تودۀ جنگلی یا رودخانهها
-
phenoclast
درشتآوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] آواری درشت و مشخص در رسوبی ریزدانه
-
phenocryst
درشتبلور
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] بلوری نسبتاً بزرگ و مشخص در سنگ
-
acromegaly
درشتپایانکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[دامپزشکی - پاتوبیولوژی] بزرگی غیرعادی بخشهای پایانی بدن، مانند بینی و آرواره و انگشتان دست و پا
-
macrosomia
درشتتنی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] دارا بودن بیش از چهارهزار گرم وزن در هنگام تولد