کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درز بُرنده ای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
seam countersink, seam depth, countersink depth
عمق درز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] حداکثر عمق، از بالاترین نقطۀ قلاب در تا صفحۀ در
-
seam thickness
ضخامت درز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] حداکثر ستبرای درز مضاعف در جهت عمود بر تاخوردگیهای درز
-
درز کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ دَ) (مص ل .) (عا.) فاش شدن راز یا خبر.
-
درز گرفتن
فرهنگ فارسی معین
( ~. گِ رِ تَ)(مص م .) 1 - دوختن شکاف جامه . 2 - (عا.) کوتاه کردن سخن برای جلوگیری از فاش شدن رازی .
-
درز کردن
لغتنامه دهخدا
درز کردن . [ دَ ک َدَ ] (مص مرکب ) شکافته شدن . (آنندراج ) : ره از تبخال پی شان لرز می کردزمین تا گاو ماهی درز می کرد. زلالی (از آنندراج ). || کنایه ازفاش گردیدن و آشکار شدن . (از برهان ).- درز کردن مطلبی ؛ به گوشها رسیدن آن . (یادداشت مرحوم دهخدا)....
-
درز گرفتن
لغتنامه دهخدا
درز گرفتن . [ دَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) دوختن . || قسمتی از پارچه را روی هم نهادن و بدرازا دوختن بقصد کاستن از عرض آن همچنان که دو کنار جامه را. || درز گرفتن مطلبی یا کلامی یا کمر چیزی ؛ کوتاه کردن گفتگوی آن . به اختصار آن کوشیدن . به کوتاهی آن پردا...
-
ام درز
لغتنامه دهخدا
ام درز. [ اُم ْ م ِ ؟ ] (ع اِ مرکب ) اِست . (المرصع).
-
تنک درز
لغتنامه دهخدا
تنک درز. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ دَ ] (ص مرکب ) متصل و چسبان از لباس و جز آن . رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
joint gap, expansion opening
اندازۀ درز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] فاصلۀ بین ریلها در محل اتصال که انبساط ریل را امکانپذیر میسازد
-
بی درز
دیکشنری فارسی به عربی
مستمر
-
قلم درز
دیکشنری فارسی به عربی
ازميل
-
درز گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
حشية , فتحة
-
درز گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
پایان دادن ،پوشاندن
-
ریلبند درز، تراورس درز ریل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← ریلبند درز ریل
-
rail expansion shim
لایی درز انبساط
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] نوعی فاصلهانداز که در زمان نصب خط بین دو سر ریلهای مجاور قرار میدهند تا با بالا رفتن دما فضای کافی برای انبساط ریلهای فولادی وجود داشته باشد