کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درزی کلا نصیرائی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درزی کلا نصیرائی
لغتنامه دهخدا
درزی کلا نصیرائی . [ دَ ک َ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل واقع در 3 هزارگزی جنوب بابل و 2 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ بابل به بابل کنار، با 700 تن سکنه . آب آن از چاه و رودخانه ٔ بابل و راه آن مالرو است . (از فرهنگ...
-
واژههای مشابه
-
sutural pore
منفذ درزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] منفذی که در مجاور خط درز در خارداران قرار گرفته است
-
درزی کردن
لغتنامه دهخدا
درزی کردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیاطت . (یادداشت مرحوم دهخدا). خیاطی کردن . خیاطی . و رجوع به درزی شود.
-
درزی محله
لغتنامه دهخدا
درزی محله . [ دَ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رحیم آباد بخش رودسر شهرستان لاهیجان . واقع در 14 هزارگزی جنوب رودسر و 2 هزارگزی شمال رحیم آباد با 220 تن سکنه . آب آن از نهر پل رود و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
درزی نامه
لغتنامه دهخدا
درزی نامه . [ دَ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ درزیگران . کتاب درزیان .کتابی که داستانهای درزیان در بر دارد : در سمر میخواند درزی نامه ای گرد او جمع آمده هنگامه ای .مولوی .
-
درزی وار
لغتنامه دهخدا
درزی وار. [ دَ ] (ص مرکب ) چون درزی . خیاط گونه : حکیم سوزنی ای شاعری که درزی واربه مدح خواجه سخن بر سخن همی دوزی .سوزنی .
-
درزی ولی
لغتنامه دهخدا
درزی ولی . [ دَ وَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 39 هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 39 هزارگزی راه اهر به کلیبر. آب آن از دو رشته چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
علی درزی
لغتنامه دهخدا
علی درزی . [ ع َ دَ ] (اِخ ) دهی است جزءدهستان کوهپایه ، بخش نوبران شهرستان ساوه . واقع در 18 هزارگزی خاور نوبران و 6 هزارگزی راه عمومی . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، دارای 436 تن سکنه . آب آن از قنات تأمین می شود و محصول آن غلات ، بن شن ، بادام ...
-
تنک درزی
لغتنامه دهخدا
تنک درزی . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن َ دَ ] (حامص مرکب )سخت پیوستگی و اتصال دو چیز. رجوع به تنگ درزی شود.
-
تنگ درزی
لغتنامه دهخدا
تنگ درزی . [ ت َ دَ ] (حامص مرکب ) چسبانی و اختلاط. (غیاث اللغات ) (آنندراج ) : به تنگ درزی ربط صد آشناچه کنم دلم خوشست که بیگانه همنشینت نیست . تأثیر (از آنندراج ).بعضی گویند بضم اول و فتح نون (کذا) و کاف عربی (تُنَک دَرْزی ) بمعنی پیوستگی و وصل دو...
-
درزی گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] darzigar درزی؛ خیاط.
-
درزی گری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] darzigari خیاطی؛ حرفۀ خیاط.
-
تراورس میاندرزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] ← ریلبند میاندرزی
-
resistance seam welding, RSEW, seam welding
جوشکاری مقاومتی درزی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] نوعی جوشکاری مقاومتی که در آن اتصال جوش بهصورت درز است