کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درزۀ امتدادی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
strike joint
درزۀ امتدادی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] درزهای که امتداد آن به موازات لایهبندی یا رَخ سنگ است
-
واژههای مشابه
-
درزه
فرهنگ فارسی معین
(دَ زِ یا زَ) (اِ.) = درز: 1 - چاک دوخته . (پارچه )، درز. 2 - دختر خردسال .
-
درزه
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) = درژه : تودة علف ، پشتة خار و خاشاک .
-
درزه
لغتنامه دهخدا
درزه . [ دَ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان ده تازیان بخش مشیز شهرستان سیرجان واقع در 73 هزارگزی خاور مشیز و چهار هزارگزی باختر راه مالرو چهارطاق به ده تازیان . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
درزه
لغتنامه دهخدا
درزه . [ دَ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رمشک بخش کهنوج شهرستان جیرفت واقع در 134 هزارگزی جنوب خاوری کهنوج و سر راه رمشک به کهنوج ، با 100 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . مزرعه ٔ کنار گاوان جزء این ده است ، و ساکنان آن از طایفه ٔ کامران...
-
درزه
لغتنامه دهخدا
درزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ) درز. چاک دوخته . (برهان ). || دختر خردسال . (از برهان ).
-
درزه
لغتنامه دهخدا
درزه . [ دَ زَ / زِ ] (اِ) درژه . توده و پشته ٔ علف و خار و خاشاک . (برهان ). توده ٔ خاک و خاشاک و ریگ . (آنندراج ). بسته . دسته : «اضغاث » جماعت «ضغث » بوده و ضغث درزه بود یاچیزی بود که بکار نیاید چون چوبهای باریک سخت باریک با آن قلماشهائی که بر سر ...
-
درزة
لغتنامه دهخدا
درزة. [ دَ زَ ] (ع اِ) ابن درزة؛ فرزند خوانده ، و گویند فرزند کنیز که پدر وی شناخته نباشد. (از ذیل اقرب الموارد از تاج ).- ابناء درزة ؛ مردمان سفله . (دهار).- ام درزة ؛ کنیه ٔ دنیا. (از دهار) (از لسان ).- اولاد درزة ؛ فرومایگان . (منتهی الارب ). سفله...
-
درزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darze = درز
-
درزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] darze پشته و تودۀ چیزی.
-
درزه
دیکشنری فارسی به عربی
مفصل
-
joint frequency
فراوانی درزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] تعداد درزه در واحد مساحت
-
joint density
چگالی درزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] نسبت طول درزه به واحد سطح
-
joint system
سامانۀ درزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] دو یا چند دسته درزه که همدیگر را قطع میکنند و ممکن است همسن باشند یا نباشند