کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دررفتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
سوسک شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از رورفتن، بور شدن، خیت شدن ۲. از میدان به دررفتن ۳. تحقیر شدن
-
کوره
فرهنگ فارسی معین
( ~.)(اِ.)آتشدان ، تنور، اجاق سرپوشیده . ؛از ~ دررفتن کنایه از: سخت خشمگین شدن .
-
ادخال
لغتنامه دهخدا
ادخال .[ اِدْ دِ ] (ع مص ) درآمدن . درشدن . دررفتن بچیزی .
-
جابجا شدن
لغتنامه دهخدا
جابجا شدن . [ ب ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) نقل مکان کردن . || از جا دررفتن .
-
quails
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلدرچین، شانه خالی کردن، از میدان دررفتن، ترسیدن، پژمرده شدن، لرزیدن، بیاثر بودن، دلمه شدن
-
quailing
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بلدرچین، شانه خالی کردن، از میدان دررفتن، ترسیدن، پژمرده شدن، لرزیدن، بیاثر بودن، دلمه شدن
-
quailed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرستاده شده، شانه خالی کردن، از میدان دررفتن، ترسیدن، پژمرده شدن، لرزیدن، بیاثر بودن، دلمه شدن
-
زهوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zohuq ۱. بیرون رفتن؛ دررفتن.۲. نابود شدن؛ هلاک شدن.۳. باطل شدن.
-
دررفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) darraft ۱. دررفتن؛ بیرون شدن.۲. (اسم) [مقابل دخل] [عامیانه، مجاز] خرج؛ هزینه؛ دررو.
-
متغیر شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. از کوره دررفتن، برآشفتن، خشمگین شدن، عصبانی شدن ≠ آرام شدن ۲. بیقرار گشتن ۳. دگرگون شدن
-
ژرف بینی
لغتنامه دهخدا
ژرف بینی . [ ژَ] (حامص مرکب ) تعمق . باریک بینی . غوررسی . ژرف اندیشی .ژرف دررفتن در چیزی . تعمق کردن و غوررسی در امری .
-
ادماج
لغتنامه دهخدا
ادماج . [ اِدْ دِ ] (ع مص ) اِندِماج . درآمدن در چیزی واستوار شدن در آن . (منتهی الارب ). دررفتن در چیزی . || مدور گردیدن . || داخل کردن .
-
پس خم زدن
لغتنامه دهخدا
پس خم زدن . [ پ َ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گریختن . فرار. دررفتن (در تداول عوام ). (غیاث اللغات ).
-
جرقه شدن
لغتنامه دهخدا
جرقه شدن . [ ج ِ رِق ْ ق َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه از جا دررفتن ، خشمناک شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
هروب
دیکشنری عربی به فارسی
رستن , گريختن , دررفتن , فرارکردن , رهايي جستن , خلا صي جستن , جان بدربردن , گريز , فرار , رهايي , خلا صي