کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درد آمدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
arteralgia
سرخرگدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] دردی، مانند سردرد، که منشأ آن یک سرخرگ است
-
acrodynia, erythredema polyneuropathy, Bilderbeck, Selter, Swift, Swift-Feer, pink disease
پایانکدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] بیماریای در اوایل کودکی که غالباً براثر مسمومیت با جیوه بروز میکند و با درد و تورم و صورتی شدن و کاهش رشد انگشتان دست و پا و خستگی و بیقراری همراه است
-
sphincteralgia
بَندارهدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] درد ماهیچههای بَنداره
-
angina 1
درد سینه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] درد تنجشی خفهکننده که امروز بیشتر به درد قفسۀ صدری اطلاق میشود
-
galvanic pain
درد گالوانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی، علوم پایۀ پزشکی] دردی در بافتهای دهان که ناشی از ایجاد پیل گالوانی در میان آلیاژهای نامشابه پرکنندۀ دندان است
-
abdominalgia
شکمدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] احساس درد در شکم
-
neuralgia
پیدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] دردی که در طول یک عصب یا مسیر عصبی خاص گسترش مییابد متـ . عصبدرد
-
عصبدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] ← پیدرد
-
adenalgia, adenodynia
غدهدرد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] دردناک شدن هریک از غدههای بدن
-
پیش درد
لغتنامه دهخدا
پیش درد. [ دَ ] (اِمرکب ) (در زاهو) درد و الم قبل از تولد بچه . درد ابتدائی زن باردار قبل از شدت آن و قبل از تولد بچه .
-
دل درد
لغتنامه دهخدا
دل درد. [ دِ دَ ] (اِ مرکب ) درد دل . درد شکم . شکم درد. قُداد. مَغص . || شکایت . غم و اندوه .
-
درد آوردن
لغتنامه دهخدا
درد آوردن . [ دَ وَ دَ ] (مص مرکب ) بدرد آوردن . تولید درد کردن . دردناک ساختن . با درد همراه کردن . ایجاع . تفجیع. (تاج المصادر بیهقی ). فجع. (دهار). رنجور و بیمار کردن : چو عضوی بدرد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرار. سعدی . قام فی ظهری ؛ بدرد آور...
-
درد چیدن
لغتنامه دهخدا
درد چیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) درد برچیدن . کنایه از تیمار و بیمارداری و درد دیگری بر خود گرفتن . (آنندراج ). پیشینیان عقیده داشته اند که اگر کسی از راه تنفس دیفتری و گلودرد مریضی را به خود انتقال دهد مریض شفا یابد، و بسیار می شده که مادران نسبت به ...
-
درد خوردن
لغتنامه دهخدا
درد خوردن . [ دَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) خوردن درد. تحمل درد : یکی را همه ساله رنج است و دردپشیمانی و درد بایدش ْ خورد. فردوسی .تا وصل ترا هجر تو ای ماه فروخورددردی نشناسم که دوصد بار نخوردم . فرخی .همی خور می از بن مخور هیچ دردکه می سرخ دارد دو...
-
درد دادن
لغتنامه دهخدا
درد دادن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) درد رساندن . قرین درد ساختن : چون مرا دردی دهد زنجیر عنبربار یارلعل شکربار او آن درد را درمان کند.امیرمعزی (از آنندراج ).