کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دردزده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دردزده
/dardzade/
معنی
۱. دردمند؛ رنجور.
۲. علیل؛ مریض.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دردزده
لغتنامه دهخدا
دردزده .[ دَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) دارای درد. دردمند. مریض . علیل . خسته . بیمار. رنجور. (ناظم الاطباء). آفت رسیده . دردناک . (آنندراج ). دردرسیده . درددیده : این مقدار ندانستند که چون حشمت رایت عالی از آن دیار دور شود با کالنجار بازآید و رعیت در...
-
دردزده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹دردزد› dardzade ۱. دردمند؛ رنجور.۲. علیل؛ مریض.
-
جستوجو در متن
-
دردزد
لغتنامه دهخدا
دردزد. [ دَزَ ] (ن مف مرکب ) دردزده . دردمند. علیل : زمین خاک شد بوی طیبش توئی جهان دردزد شد طبیبش توئی .نظامی .
-
بیوه
لغتنامه دهخدا
بیوه . [ وَ / وِ ] (ص ) غریب . تنها. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || زنی را گویند که شوهرش مرده باشد یا او را طلاق داده باشد. (از برهان ) (از ناظم الاطباء). زنی که شوهرش مرده باشد. (از انجمن آرا) (آنندراج ) (شرفنامه منیری ). زن بی مرد. زن که شوی ...
-
ابوکالنجار
لغتنامه دهخدا
ابوکالنجار. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) خال نوشیروان بن منوچهربن قابوس . در آن وقت که مسعود کدخدائی برای ری و جبال تعیین کردن میخواست خواجه احمدحسن ، نام ابوکالیجار برد و مسعود در جواب اوگفت : باکالیجار بد نیست و لیکن شغل گرگان و طبرستان بپیچد که آن کودک پسر م...