کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درداب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درداب
/dardāb/
معنی
= دستنبو
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دستنبو، دستنبویه، شمام
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درداب
واژگان مترادف و متضاد
دستنبو، دستنبویه، شمام
-
درداب
لغتنامه دهخدا
درداب . [ دَ ] (اِ) دستنبویه را گویند و آن میوه ای باشد کوچک و مدورو خوشبوی شبیه به خربزه . (برهان ). دستنبویه . (الفاظالادویة) (اختیارات بدیعی ) (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
درداب
لغتنامه دهخدا
درداب . [ دَ ] (ع اِ) آواز طبل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
درداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dardāb = دستنبو
-
جستوجو در متن
-
دستنبو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دستنبوی، دستانبوی، دستانبویه، دستنبویه› dastambu ۱. (زیستشناسی) میوهای خوشبو، زردرنگ، و شبیه گرمک که خطهای سبز و سفید دارد.۲. (زیستشناسی) بوتۀ این گیاه که شبیه بوتۀ گرمک است؛ درداب.۳. [قدیمی] میوه و هر چیز خوشبو که برای بوییدن در دست ب...
-
ثغاریر
لغتنامه دهخدا
ثغاریر. (ع اِ) درداب . شمامه . دستنبویه . کچری . و بلغت اهل شام شمام خوانند و به فارسی دستنبو و به اصفهانی دستنبویه . (اختیارات بدیعی ). و آن نوعی از خربزه ٔکوچک است در نهایت خوش خط و خالی و خوش بوئی بوئیدن آن دماغ را گرم کند و سُده بگشاید. (برهان قا...
-
دست انبویه
لغتنامه دهخدا
دست انبویه . [ دَ اَم ْ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) دست انبو. دست انبوی . دستنبویه . گلوله ای باشد مرکب از عطریات که آنرا بجهت بوئیدن بر دست گیرند و به عربی شمامه خوانند. (برهان ). گویا به معنی هر چیز معطر که به دست دارند بوئیدن را. (یادداشت هر مرحوم دهخد...
-
دستنبویه
لغتنامه دهخدا
دستنبویه . [ دَ تَم ْ ی َ / ی ِ ] (اِمرکب ) دستنبو. دستنبوی . دستنبوه . دست انبویه . دست بویه . گلوله ای که از اقسام عطریات سازند و پیوسته در دست گیرند و بوی کنند. و آنچه از لخلخه و خوشبوی که آنرا به دست توان گرفت و به عربی شمامه گویند. (برهان ). به ...