کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دردا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دردا
/dardā/
معنی
دریغا؛ آه؛ افسوس: ◻︎ دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ: ۲۶).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دردا
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (اِصت .) کلمة دال بر افسوس : دریغا؛ آه !
-
دردا
لغتنامه دهخدا
دردا. [ دَ ] (صوت ) (از: درد + الف ) لفظی است که گاه افسوس و اسف بر زبان رانند و دریغا مرادف آن است . (آنندراج ). کلمه ٔ افسوس و حسرت یعنی آه ، دریغا، وای ، حیف و افسوس . (ناظم الاطباء). حسرتا. واحسرتا. یا حسرتا. دریغ و درد. ای دریغ. دریغا. والهفا. و...
-
دردا
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) dardā دریغا؛ آه؛ افسوس: ◻︎ دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا را / دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا (حافظ: ۲۶).
-
جستوجو در متن
-
وای
واژگان مترادف و متضاد
آخ، آوخ، آه، افسوس، دردا، فریادا
-
احاح
لغتنامه دهخدا
احاح . [ اُ ] (ع اِ) یا اُحاح !؛ دردا! ای وای !
-
ندامتا
لغتنامه دهخدا
ندامتا.[ ن َ / ن ِ م َ ] (صوت ) فسوسا! دریغا! حسرتا! دردا!
-
والهفاه
لغتنامه دهخدا
والهفاه . [ ل َ ] (ع صوت مرکب ) وا اسفا. دریغا. دردا. حسرتا.
-
آش ابو
فرهنگ فارسی معین
دردا (ش ِ اَ. دَ)(اِمر.) آشی که به نیت شفای بیماری درست می کنند و به مستحقان می دهند.
-
روح پیکر
لغتنامه دهخدا
روح پیکر. [ پ َ ک َ ] (ص مرکب ) آنکه پیکرش چون روح باشد:دردا که از برای شکست وجود من سوی عدم شد آن خلف روح پیکرم .خاقانی .
-
حسرتا
لغتنامه دهخدا
حسرتا. [ ح َ رَ ] (ع صوت ) دردا. درداو حسرتا! لفظی که نمودن تحسر را گویند : حسرتا کان تن سررشته ز جان صید گردون ناکس دون شد. مسعودسعد.دردا و حسرتا که عنانم ز دست رفت دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست .سعدی .
-
نورا
لغتنامه دهخدا
نورا. [ رُل ْ لاه ] (اِخ ) ساوه ای (قاضی ...)، متخلص به نور. از شاعران قرن نهم هجری است . او راست :دردا که ندارد خبر آن سیم بر از من من بی خبر از خویشم و او بی خبر از من .(از فرهنگ سخنوران ) (صبح گلشن ص 557).
-
واحسرتاه
لغتنامه دهخدا
واحسرتاه . [ ح َ رَ ] (ع صوت مرکب ) (مرکب از«وا» ندبه + منادای مندوب ) افسوس . دریغ. ای دریغ. دریغا. وااسفا. والهفا. دردا. واحسرتا. کلمه ٔ تأسف یعنی ای دریغ. (ناظم الاطباء). رجوع به واحسرتا شود.
-
آواخ
لغتنامه دهخدا
آواخ . (صوت ) آوخ . آه . وای . افسوس . دردا : آواخ ز پیمان و ز پیمانه ٔ او. مولوی .|| (اِ) قسمت . نصیب . (برهان ). || آوای نرم . همس . صوت خفی . حسیس . و رجوع به نرم شود.
-
سنگ پراکنده
لغتنامه دهخدا
سنگ پراکنده . [ س َ گ ِ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگ باران . سنگ که بربدن کسی می زدند و او را بردار می کردند : آه و دردا که اکنون قرمطیان شاد شوندایمنی یابند از سنگ پراکنده و دار.فرخی .