کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دردآور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دردآور
/dard[']āvar/
معنی
دردآورنده؛ رنجآور.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
دردانگیز، دردناک، رنجآور، مولم
دیکشنری
cruel, distressful, hurtful, sharp, sore, wicked
-
جستوجوی دقیق
-
دردآور
واژگان مترادف و متضاد
دردانگیز، دردناک، رنجآور، مولم
-
دردآور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dard[']āvar دردآورنده؛ رنجآور.
-
جستوجو در متن
-
المناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'alamnāk دردناک؛ درددار؛ دردآور.
-
achy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آهی کشیدم، دردناک، درداور
-
achiest
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بدترین، دردناک، درداور
-
دردناک
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (ص مر.) دردآور، الیم .
-
رنجآور
واژگان مترادف و متضاد
دردآور، دردانگیز، دردناک، رنجآمیز، رنجبار، مشقتزا، مولم
-
المبار
واژگان مترادف و متضاد
الیم، دردآور، دردانگیز، دردناک، مولم، وجیع
-
دردناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dardnāk ۱. درددار؛ عضوی از بدن که درد داشته باشد.۲. دردآور.
-
دردناک
واژگان مترادف و متضاد
المبار، الیم، دردآگین، دردآور، دردانگیز، رقتآور، رنجآور، سوزناک، غمانگیز، فجیع، مولم
-
مولم
لغتنامه دهخدا
مولم . [ ل ِ ] (از ع ، ص ) دردمندکننده و دردرساننده . (غیاث ) (آنندراج ). دردآور. مقابل ملذ. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به مؤلم شود.
-
موجع
لغتنامه دهخدا
موجع. [ ج ِ ] (ع ص ) بدردآورنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بدردآورنده و دردناک . (غیاث ) (ناظم الاطباء). مؤلم . دردآور. که بدرد آرد. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به وجع شود.
-
دردکننده
لغتنامه دهخدا
دردکننده . [ دَ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) دردکن . دردآورنده . مورث رنج و الم . دردآور. آزاردهنده : بضرورت برسانید وقتی که سلطان در خشم بود از اخبار دردکننده که برسیده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 609).
-
مؤلم
لغتنامه دهخدا
مؤلم . [ م ُءْ ل ِ ] (ع ص ) دردرساننده . (منتهی الارب ). دردناک . وجیع. آزارنده . الیم . دردآور. موجع. (یادداشت مؤلف ) : یقابل مؤلم الرزیة بما اسبغ اﷲتعالی علیه من الصبر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 299).