کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دردآشام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دردآشام
/dord[']āšām/
معنی
آنکه جام باده را تا ته بیاشامد؛ دردآشامنده؛ دردنوش؛ بادهخوار.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دردآشام
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (ص فا.) آن که جام باده را تا ته بنوشد.
-
دردآشام
لغتنامه دهخدا
دردآشام . [ دُ ] (نف مرکب ) دردآشامنده . آشامنده ٔ درد. آنکه جام شرابی را تهی می کند و تا ته آن می آشامد. (ناظم الاطباء). توسعاً شرابخوار : می با جوانان خوردنم خاطر تمنا می کندتا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را. سعدی .درین سماع همه ساقیان شاهدرو...
-
دردآشام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dord[']āšām آنکه جام باده را تا ته بیاشامد؛ دردآشامنده؛ دردنوش؛ بادهخوار.
-
جستوجو در متن
-
دردنوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dordnuš = دردآشام
-
دردیآشام
واژگان مترادف و متضاد
دردآشام، دردنوش، دردیکش، شرابخواره، میآشام، میگسار
-
دردخوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دردیخوار› [قدیمی] dordxār کسی که درد شراب را بخورد؛ دردآشام؛ خورندۀ درد.
-
دردکش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دردیکش› [قدیمی] dordke(a)š ۱. کسی که درد شراب را بخورد؛ دردخوار؛ دردیخوار؛ دردآشام؛ شرابخوار؛ بادهخوار.۲. شرابساز.
-
دردخور
لغتنامه دهخدا
دردخور. [ دُ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) درد خورنده . خورنده ٔ درد. دردآشام . دردی نوش . دردخوار. دردی خوار : بود چون نگین این دل دردخورکه پیمانه اش باشد از خویش پر.وحید (در تعریف حکاک ) (از آنندراج ).
-
دردی آشام
لغتنامه دهخدا
دردی آشام . [ دُ ] (نف مرکب ) دردی آشامنده . آشامنده ٔ دردی . دردآشام . دردنوش . دردی نوش : برنیامد از تمنای لبت کامم هنوزبر امید جام لعلت دردی آشامم هنوز.حافظ.
-
دردخوار
لغتنامه دهخدا
دردخوار. [ دُ خوا / خا ] (نف مرکب ) دردخوارنده . دردآشام . دردنوش . که دردخورد. شرابخوار. شرابخوار قهار. || کنایه از مردم فقیر و دون و فرومایه . (برهان ) (آنندراج ) : تلخ جوانی یزکی در شکارزیرتر از وی سیهی دردخوار. نظامی .بسکه خرابات شد صومعه ٔ صوف پ...
-
جام گردیدن
لغتنامه دهخدا
جام گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) جام می به دور درآمدن . دست به دست گردیدن جام : فلک امشب به کام رند دردآشام میگرددعسس گو خواب راحت کن که امشب جام میگردد.فغفور لاهیجی (از ارمغان آصفی ).
-
دردنوش
لغتنامه دهخدا
دردنوش . [ دُ ] (نف مرکب ) دُردنوشنده . نوشنده ٔ درد. دردآشام . دردی خوار. آنکه جام شراب را تا ته می نوشد. (ناظم الاطباء) : ساقی که جامت از می صافی تهی مبادچشم عنایتی به من دردنوش کن . حافظ.در این صوفی وشان دردی ندیدم که صافی باد عیش دردنوشان . حافظ....
-
دردی نوش
لغتنامه دهخدا
دردی نوش . [ دُ ] (نف مرکب ) دردی نوشنده . دردنوش .دردآشام . دردخور. دردی کش . در بیت ذیل از مولوی معنوی منقول در آنندراج دردی نوشت آمده است : گاهی اسیر صومعه گاهی اسیر بتکده گه رند دردی نوشتم گه شیخ و گاهی صوفیم .که توان گفت دردی نوشت تلفظی است از د...
-
دردکش
لغتنامه دهخدا
دردکش . [ دُ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) دردکشنده . کشنده ٔ درد. کسی که تا ته پیاله و درد شراب را می نوشد. شرابخوار. باده پرست . (ناظم الاطباء). دردنوش . دردآشام : من زآن گُره گوشه نشین نی دردکش نی میوه چین می ناب و شاهد نازنین ساقی محابا داشته . خاقانی ....