کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درخمی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
درخمی
معنی
(دَ رَ) (اِ.) = درهمی : واحد وزن معادل یک مثقال ، مساوی هیجده قیراط و هفتاد و دو جو. بعضی آن را معادل یک درم دانسته اند.
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
درخمی
فرهنگ فارسی معین
(دَ رَ) (اِ.) = درهمی : واحد وزن معادل یک مثقال ، مساوی هیجده قیراط و هفتاد و دو جو. بعضی آن را معادل یک درم دانسته اند.
-
درخمی
لغتنامه دهخدا
درخمی . [ دِ رَ ] (معرب ، اِ) درخم . درهم . نام نقدی در یونان قدیم . (یادداشت مرحوم دهخدا). || وزنی معادل هفتادودو جو. (مفاتیح العلوم ). ابن البیطار در شرح کلمه ٔ شیرم گوید درخمی دو مثقال است ،و باز گوید مثقال هجده قیراط است . (یادداشت مرحوم دهخدا). ...
-
جستوجو در متن
-
درخمیات
لغتنامه دهخدا
درخمیات . [ دِ رَ می یا ] (ع اِ) ج ِ درخمی : و اذا اخذ من أصله [ من أصل ذافنی الاسکندرانی ] مقدار ستة درخمیات و شرب بالطلاء... (ابن البیطار). رجوع به درخمی شود.
-
مسطون
لغتنامه دهخدا
مسطون . [ ] (اِ) و آن بر دو گونه است ، مسطون کبیر، و آن از زیت سه اوقیه واز شراب سه اوقیه و هشت غرامی و از عسل چهار اوقیه و نیم است و مسطون صغیر و آن از زیت شش درخمی و از شراب بیست غرامی و از عسل نه درخمی باشد. (بحر الجواهر).
-
جوزه
فرهنگ فارسی معین
(جَ زِ یا زَ) [ ع . جوزة ] (اِ.) 1 - واحد جوز، یک گردو. ؛ ~مطلقه : واحد وزن معادل نه درخمی و نزد بعضی مساوی چهار مثقال . ؛ ~ملکبه : واحد وزن معادل شش درخمی . ؛ ~نبطیه : واحد وزن معادل یک بندقه و به قولی یک مثقال .
-
القی
لغتنامه دهخدا
القی . [ اُ ] (معرب ، اِ) (مأخوذ از یونانی ) یکی از اوزان طبی و آن معادل دو درخمی است . (مفردات ابن البیطار ج 1 ص 37 و ترجمه ٔ فرانسوی آن ، ج 1 ص 86 ذیل اشخیص ).
-
درخم
لغتنامه دهخدا
درخم . [ دِ رَ ] (معرب ، اِ) درخمی : درخم یک درم کم ِ سه طسوج باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).- درخم آتّیک ؛ از نقود نقره ٔ معمول در ایران قدیم است ، مساوی با 0/80 ریال جدید ایران و 0/93 فرانک طلا. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 166). رجوع به دراخمه شود.
-
جوزة
لغتنامه دهخدا
جوزة. [ ج َ زَ] (ع اِ) واحد جوز. (مهذب الاسماء). یکی جوز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یک گردو. رجوع به جوز شود.- جوزه ٔ مطلقه ؛ واحد وزن معادل نه درخمی و نزد بعضی مساوی چهار مثقال . (رساله ٔ مقداریه ، فرهنگ ایران زمین 10:4001 ص 470) (فرهنگ فارسی ...
-
حجر خزفی
لغتنامه دهخدا
حجر خزفی . [ ح َ ج َ رِ خ َ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سنگی است مصری شبیه به خزف و صفایحی و زود از هم ریزد. بغایت خشک و گرمی او کمتر و با قوه ٔ قابضه و اندک حدت و قایم مقام حجر قیشور در ستردن موی و دودرهم او با شراب قاطع خون حیض و خوردن آن چهار روز...
-
کف
لغتنامه دهخدا
کف . [ ک َف ف / ک َ ] (ع اِ) پنجه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (مهذب الاسماء) (زمخشری ) (غیاث ). دست ، یا دست تابند دست ، گویند «مد الیه کفَّه ُ لیسأله » یا راحت باانگشتان .گویند از آن بابت کف گفته اند که تن را از آزار نگه می دار...