کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درخش درون اَبر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
flash 2, flashlight
دِرَخش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] وسیلهای برای تولید نور زیاد و آنی در هنگام عکس گرفتن
-
photopsia, photopsy
درخشبینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی] احساس درخشش نور به علت تحریک شبکیۀ چشم
-
helium flash
درخش هلیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] سوختن سریع و انفجارگونۀ هلیم در هستۀ واگِن (degenerated) ستارههای کمجِرم
-
nightglow
شبدرخش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نوعی هوادرخش بهصورت کورسویی مرئی در آسمان شب، جدای از نور ماه و ستارگان
-
پیکران درخش
لغتنامه دهخدا
پیکران درخش . [ پ َ / پ ِ ک َن ِ دِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از ستاره های آسمانی باشد. (برهان ) صاحب انجمن آرا و هم صاحب آنندراج آرند که در فرهنگ جهانگیری و برهان بمعنی ستارگان آسمان آورده و خطاست ، در بای عربی نوشتن باید زیرا که بیکران درخ...
-
درخش کردن
لغتنامه دهخدا
درخش کردن . [ دُ / دَ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برق زدن . (یادداشت مرحوم دهخدا): برقت السماء؛ درخش کرد آسمان . (زمخشری ).