کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درخسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
درخسته
لغتنامه دهخدا
درخسته . [ دَ خ َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) خسته . مجروح : طعین ، مطعون ؛ درخسته به نیزه . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
هزیر
لغتنامه دهخدا
هزیر. [ هََ ] (ع ص ) به عصا درخسته و رانده . (منتهی الارب ).
-
طعین
لغتنامه دهخدا
طعین . [ طَ ] (ع ص ) مجروح و درخسته ٔ به نیزه . ج ، طُعن . || طاعون زده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
وخیض
لغتنامه دهخدا
وخیض . [ وَ ] (ع ص ) درخسته به نیزه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). نیزه زده شده .
-
ملهد
لغتنامه دهخدا
ملهد. [ م ُل َهَْ هََ ] (ع ص ) به دست درخسته شده . (آنندراج ). به دست درخسته و به خواری سپوخته شده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلهید شود. || بر بن پستان و یا بر بن کتف زده شده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اق...
-
مجل
لغتنامه دهخدا
مجل . [ م َ /م َ ج َ ] (ع مص ) شغه بستن دست . (تاج المصادر بیهقی ). آبله گرفتن و شوخ بستن دست از کار. مجول .(از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || به شدن سم درخسته به سنگ و شوخ بستن و سخت گردیدن . (از منتهی الارب ) (از آ...
-
مطعون
لغتنامه دهخدا
مطعون . [ م َ ] (ع ص ) درخسته به نیزه و مجروح به نیزه . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). سنان و نیزه زده شده . (آنندراج ). جراحت نیزه یافته . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || عیب و خواری یا دهانیده شده . (غیاث ) (آنندراج ). مردود و مطرود و نامطبوع و ...
-
رانده
لغتنامه دهخدا
رانده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از راندن . مطرود. (دهار) (ناظم الاطباء). طریدة. (منتهی الارب ). رجیم . (ترجمان القرآن )(دهار). شرید. ملعون . مطرود. مدحور. (یادداشت مؤلف ) : پورتکین دزدی رانده است ، او را این خطرچرا بایست نهاد که خداوند بتن خو...
-
نتش
لغتنامه دهخدا
نتش . [ ن َ ] (ع مص ) به منقاش بیرون آوردن خار و جز آن را چون به جائی درخسته باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغة). بیرون آوردن خار. (از المنجد). || به انگشت کشیدن گوشت و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندر...
-
منتظم
لغتنامه دهخدا
منتظم . [ م ُ ت َ ظِ ] (ع ص ) راست و درست شونده اگرچه از باب افتعال است مگر متعدی نیامده . (غیاث ) (آنندراج ). بسامان . منتسق . مرتب . سامان یافته .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). منظم شده و مرتب شده . راست و درست شده . (از ناظم الاطباء) : کار خوارزم اک...