کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
درجه 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
درجۀ گردشگری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، گردشگری و جهانگردی] ← درجۀ عادی
-
deluxe class
درجۀ ممتاز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] درجهای بسیار گران با کیفیت عالی خدمات اقامتی و پذیرایی و مسافرتی
-
first class
درجۀ یک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] برترین درجه در مسافرتهای هوایی که در آن مسافر در مرحلۀ قبل و بعد از پرواز و در طول پرواز از خدمات بهتر و بیشتری نسبت به مسافران عادی استفاده میکند
-
cope raise
خیز درجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] برجستگیهای نسبتاً ضخیم با گوشههای ناهموار و سطح صاف که عموماً بر یکی از سطوح ریختگی عمود هستند و در سطح جدایش قالب یا تکیهگاههای ماهیچه به وجود میآیند
-
voice grade
صوتدرجه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ویژگی خدمات ارتباطی صوتی که در آنها از طیف بسامدی صفر تا چهار کیلوهرتز استفاده میشود
-
درجه بندی
لغتنامه دهخدا
درجه بندی . [ دَ رَ ج َ / ج ِ ب َ ] (حامص مرکب ) چیزی را به درجات و طبقات تقسیم کردن .
-
درجه دار
لغتنامه دهخدا
درجه دار. [ دَ رَ ج َ / ج ِ ] (نف مرکب ) درجه دارنده . دارای درجه و رتبه . || مدرّج . دارای تقسیمات جزئی ، چون خطکش درجه دار. || (اصطلاح نظامی ) فردی با درجه ٔ فروتر از ستوان سومی . (از سرجوخه تا استوار).
-
درجة فهرنهايتية
دیکشنری عربی به فارسی
درجه حرارت فارنهايت
-
درجة مئوية
دیکشنری عربی به فارسی
سانتيگراد , صدبخشي
-
درجة الحرارة
دیکشنری عربی به فارسی
دما , درجه حرارت
-
درجه بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] dara(e)jebandi تقسیم کردن چیزی به چند درجه یا طبقه.
-
درجه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] dara(e)jedār ۱. دارای درجه؛ آنچه به چند درجه تقسیم شده.۲. (اسم، صفت فاعلی) (نظامی) آنکه دارای رتبۀ نظامی باشد، از سرجوخه تا استوار.
-
منتها درجه
دیکشنری فارسی به عربی
ارتفاع , ذروة , رييس , قمة
-
درجه دوم
دیکشنری فارسی به عربی
تابع , من الدرجة الثانية , من قبل
-
درجه کشش
دیکشنری فارسی به عربی
جاذبية