کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دربه در پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دربه در
/darbedar/
معنی
۱. آواره؛ بیخانمان؛ کسی که از خانه و مسکن خود رانده و آواره شده باشد.
۲. (قید) از این در به آن در؛ از یک خانه به خانۀ دیگر؛ در همه جا.
〈 دربهدر شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] سرگردان شدن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
دربه در
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] darbedar ۱. آواره؛ بیخانمان؛ کسی که از خانه و مسکن خود رانده و آواره شده باشد.۲. (قید) از این در به آن در؛ از یک خانه به خانۀ دیگر؛ در همه جا.〈 دربهدر شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] سرگردان شدن.
-
واژههای مشابه
-
دربة
لغتنامه دهخدا
دربة. [ دُ ب َ ] (ع اِ) عادت و خوی و دلیری بر حرب و هر کار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کوهان گاو بداصل . (منتهی الارب ).
-
دربة
لغتنامه دهخدا
دربة. [ دُ ب َ ] (ع مص ) خوی کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). خوگر شدی به چیزی . (از منتهی الارب ). معتاد شدن . (از اقرب الموارد). || حریص گشتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دَرَب . و رجوع به درب شود.
-
دربه دری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] darbedari آوارگی؛ بیخانمانی؛ بیسروسامانی.
-
واژههای همآوا
-
در به در
فرهنگ فارسی معین
(دَ. بِ. دَ) (ص مر.) کسی که از خانه و خاندان خود آواره شده .
-
جستوجو در متن
-
آلاخون والاخون
فرهنگ فارسی معین
( ص مر.) 1 - (عا.) دربه در، بی خانمان . 2 - سرگردان ، بی پناه .
-
آوارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'āvāregi حالت آواره بودن؛ دربهدری؛ بیخانمانی؛ سرگردانی: ◻︎ چو خواهم شد اکنون به بیچارگی / در این ره نبینم جز آوارگی (نظامی۶: ۱۱۵۶).
-
آوار
فرهنگ فارسی معین
1 - (ص .) آزار، رنج ، ستم . 2 - خراب ، ویران . 3 - ( اِ.) هرج و مرج ، بی نظمی . 4 - غارت ، چپاول . 5 - دربه در، آواره .
-
آواره
فرهنگ فارسی معین
(رِ) 1 - (ص .) بی خانمان ، دربه در. 2 - گم گشته . 3 - فراری . 4 - پراکنده ، پریشان . 5 - ( اِ.) ستم ، آزار.
-
درب
لغتنامه دهخدا
درب . [ دَ رَ ] (ع مص ) خوگر شدن به چیزی . (از منتهی الارب ). خوی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اعتیاد. (از اقرب الموارد). || حریص گشتن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دُربة. و رجوع به دربة شود. || حاذق و ماهر گردیدن شخص در کار خود. (از ناظم ال...
-
درویه
لغتنامه دهخدا
درویه . [ دَ ی َ / ی ِ ] (اِ) دروه و رقعه که بر جامه دوزند. (ناظم الاطباء) (از لسان العجم شعوری ج 1 ورق 428). دربه . دربی . درپه . درپی : ز عالم هرکه دل ناکامه دارددرویه رقعه اش در جامه دارد. میرنظمی (از لسان العجم ).و رجوع به دربه و درپه ودرپی شود.
-
غایوس
لغتنامه دهخدا
غایوس . (اِخ ) نام دوتن : 1- شخصی مقدونی (مکدونیه ٔ) که پولس را در قرنتس ضیافت نمود در وقتی که رساله ٔ خود را به رومانیان می نوشت (رساله ٔ رومیان 16: 23) لهذا پولس وی را تعمید داده (اول قرنتیان (1: 14) وی با پولس بافسس شد و فتنه گران بر وی دست انداخت...