کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دربندان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
دربندان کردن
لغتنامه دهخدا
دربندان کردن . [ دَ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محاصره کردن . حصار کردن : بردن چند منجنیق و دربندان کردن حصار قوقه را. (تاریخ سیستان ). آمدن بدر شهر غره ٔ ربیعالاول هم در این سال و چهل روز دربندان کردن و شبیخون آوردن ازدرون شهر بر ایشان . (تاریخ سیستان )...
-
واژههای مشابه
-
در و دربندان
فرهنگ گنجواژه
حصار، قرق، نگهبانی.هفت ()
-
حصار و در و دربندان
فرهنگ گنجواژه
دیوار و حفاظ محکم.
-
جستوجو در متن
-
محاصره
لغتنامه دهخدا
محاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون شدن . از گرداگرد بند کردن راه کسی را. (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : ابوالقاسم فقیه را با جمعی...
-
محصور
لغتنامه دهخدا
محصور. [ م َ ] (ع ص ) احاطه کرده شده . (از منتهی الارب ). محاصره کرده شده . دربندان شده . احاطه شده . (ناظم الاطباء). به محاصره افتاده .حصاری کرده شده . (یادداشت مرحوم دهخدا). شهربندشده .- محصور شدن ؛ احاطه شدن . محاط گشتن . دربندان و شهربندان شدن ....
-
پیروس
لغتنامه دهخدا
پیروس . (اِخ ) پسر آشیل . از قهرمانان مشهور دربندان ِ تروا. وی در سال دهم محاصره در عنفوان شباب جویای نام آمد و روانه ٔ میدان جنگ گردید فیلوکتت را از لیمنی پس گرفت ، اوریپیل پسر تلف را برابر تروا بقتل رسانید و بنام و خاطره ٔ این پیروزی یک نوع رقص با ...
-
قفل
لغتنامه دهخدا
قفل . [ ق ُ ] (ع اِ) درختی است حجازی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درقش . (منتهی الارب ). || نشان . || کلیدانه . (منتهی الارب ). آهنی است که بدان در را بندند. (اقرب الموارد). ج ، اَقفال ، اَقْفُل ، قُفول . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و با لفظ س...
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: در، باب + بند از بستن ). دروند. لغةً به معنی پانه ای (چوبکی ) که برای بستن درها بکار برند، معرب آن هم دربند و دروند (عامیانه ) است . (از حاشیه ٔ برهان و دزی ). تیری که در پس در گذارند. کلیدان در. (ناظم الاطباء). چفت ...
-
پیروس
لغتنامه دهخدا
پیروس . (اِخ ) پادشاه اپیر درقرن سوم و چهارم ق . م . (رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1200 و ج 3 ص 2048، 2060، 2070، 2162، 2163 و 2281 شود. صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: یکی از سلاطین نامدار خطه ٔ قدیم اپیریعنی جهت طوسقه لق از آرناؤدستان بود،پدرش ایاکبد ه...
-
خدمت
لغتنامه دهخدا
خدمت . [ خ ِ م َ ] (ع اِمص ) پرستاری و تعهد و تیمار. انجام عملی از سر بندگی و دلسوزی برای کسی . تیمار و تعهد و دلسوزی و نیکو خدمتی در حق کسی : مرافقت ؛ انجام کاری نیک در حق کسی : امیر احمد را گفت : بشادی خرام و هشیار باش و قدر این نعمت بشناس و شخص ما...