کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
دربند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
دربند
/darband/
معنی
۱. در قید؛ گرفتار؛ اسیر.
۲. (اسم) [قدیمی] کوچۀ بنبستی که در داشته باشد.
۳. (اسم) [قدیمی] راه تنگ و باریک در کوه؛ راه میان دو کوه؛ دره.
۴. (اسم) [قدیمی] = دِژ
〈 در بند بودن: (مصدر لازم) گرفتار بودن؛ اسیر بودن؛ زندانی بودن.
〈 در بند کردن: (مصدر متعدی) مقید ساختن؛ اسیر کردن؛ زندانی کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اسیر، بندی، زندانی، گرفتار، محبوس، مغلول، مقید
۲. تنگ، تنگه
۳. بنبست
۴. دژ، قلعه
دیکشنری
pass, slave
-
جستوجوی دقیق
-
دربند
واژگان مترادف و متضاد
۱. اسیر، بندی، زندانی، گرفتار، محبوس، مغلول، مقید ۲. تنگ، تنگه ۳. بنبست ۴. دژ، قلعه
-
دربند
فرهنگ فارسی معین
(دَ بَ دِ) (حراض . مر.) در قید، درصدد، به قصد. ضح - به این معنی لازم الاضافه است . ؛ ~ چیزی بودن بدان علاقه داشتن .
-
دربند
فرهنگ فارسی معین
(دَ بَ) (اِمر.) 1 - کوچة بن بستی که در داشته باشد. 2 - دره ، راه میان دو کوه . 3 - قلعه .
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِ مرکب ) (از: در، باب + بند از بستن ). دروند. لغةً به معنی پانه ای (چوبکی ) که برای بستن درها بکار برند، معرب آن هم دربند و دروند (عامیانه ) است . (از حاشیه ٔ برهان و دزی ). تیری که در پس در گذارند. کلیدان در. (ناظم الاطباء). چفت ...
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) جایی و مقامیست که در آنجا شراب خوب می شود. (برهان ).
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دربند شروان . باب . باب الابواب . نام شهر نزدیک شروان که آنرا باب الابواب گویند. (غیاث ). شهری است مشهور بر لب دریا از بناهای انوشیروان شاه ایران که چون در آن بندند مغول و تاتار را راه به آذربایگان و ایران نبود، اکنون به باب ...
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیگ بخش سراسکند شهرستان تبریز، واقعدر 25هزارگزی باختر سراسکند و 10هزارگزی خط آهن میانه - مراغه ، با 362 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین ولایت باخرز بخش یوسف آباد شهرستان مشهد، واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری یوسف آباد و کنار مرز ایران و افغانستان ، با 120 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد، واقع در 36هزارگزی خاور دورود و کنار راه آهن دورود به اراک ، با 225 تن سکنه . آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش سلدوز شهرستان ارومیه ، واقع در 13هزارگزی شمال باختری نقده و 4500 گزی جنوب راه شوسه ٔ اشنویه به نقده با 282 تن سکنه . آب آن از رود گدار و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه ٔشهرستان سنندج ، واقع در 16هزارگزی جنوب گل تپه و 8هزارگزی باختر راه شوسه ٔ همدان به بیجار. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است و تابستان از طریق حسن قشلاقی میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرا...
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در 2هزارگزی باختری خرمشهر و یکهزارگزی جنوب راه اتومبیل رو مرز عراق ، با 600 تن سکنه . آب آن از شطالعرب و راه آن تابستان اتومبیل رو است و در موقع بارندگی با قایق آبی و موت...
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت بخش سلوانا شهرستان ارومیه ، واقع در 10500 گزی شمال باختری سلوانا و 6 هزارگزی شمال راه ارابه رو جرمی به بدکار ارومیه ، با 190 تن سکنه . آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دول بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه ، واقع در 50هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ ارومیه به مهاباد. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
دربند
لغتنامه دهخدا
دربند. [ دَ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رزقچای بخش نوبران شهرستان ساوه ، واقع در 4هزارگزی جنوب باختری نوبران با 526 تن سکنه . آب آن از چشمه سار و رودخانه ٔ مزدقان و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).